فراموش کردم
رتبه کلی: 5913


درباره من
.......................
كاش ميشد هيچ کس تنها نبود

کاش ميشد ديدنت رويا نبود

گفته بودي با تو مي مانم ولي

رفتي و گفتي که اينجا جا نبود

ساليان سال تنها مانده ام

شايد اين رفتن سزاي من نبود

من دعا کردم براي بازگشت

دست هاي تو ولي بالا نبود

باز هم گفتي که فردا ميرسي

کاش روز ديدنت فردا نبود
.....................


مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان
========================
ازتون خواهش میکنم درخواست دوستی ندین چون جواب نمیدم
مرداب نیلوفر (caspian )    

بهار

درج شده در تاریخ ۸۹/۱۲/۱۹ ساعت 10:07 بازدید کل: 500 بازدید امروز: 93
 
 
حال و هوای عید تو شهر پیچیده

 

 هنوز درختا آخرین قطره ی بارونو گریه نکردن

 و  سهراب؟!!

 مردم شهر هنوز خوابند

  زندگی رو شروع کردم  بی نور خورشید

  اما روشن از شبنم

  روی سنگفرش پیاده رو ها آهسته قدم برمیدارم

  نگران خواب بهارم 

  قطره های بارون لطیف تر از زمهریر این ماهند

  شاخه ها را نوازش میکنم (هرچند میدونم دست خدا را ترجیح میدهند )

    و آهسته از کنار این بهار رد میشم

                       تا بیداربشه من فراموش شده ام

             حال من شبیه هیچ فصلی نیست

*********************************************

همه چيز از پنجره ي اتاق من زيبا ديده ميشود

 حتي كركسي كه پيروزمندانه احساسم را نك ميزند

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۸۹/۱۲/۱۹ - ۱۰:۰۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (3)