«همه آتشهای روح و کارهایم خودبخود توسعه مییابند، آنها روشمند و تعریف میشوند و هر چند ممکن است طول بکشد، به صورت کامل در برابرم می ایستند و در ذهنم تکمیل میشوند، طوری که میتوانم با یک نگاه، به مانند دیدن یک نقاشی خوب یا مجسمه زیبا، در آنها سیاحت کنم.»
ولفگانگ آمادئوس موزارت
در جملات بالا موزارت تجربه شناختی خود را در هنگام تولید بزرگترین آثار هنریاش، توصیف کرده است. این لحظات ناب را میتوان خیلی ساده و خودمانی، همان لظحاتی دانست که ما با شوق یافتن پاسخ چیزی «آها» میگوییم، لحظاتی که هر چیزی سریع رخ میدهد و به ناگاه همه چیز با هم جفت و جور میشود تا یک ایده را بسازند، این ایدهها گاهی از هیچ جایی مشتق نمیشوند و واقعا خلق میشوند. این لحظات را همچنین میتوان، لحظات بینش نامید، این لحظات اوج فرایند خلاقیت هستند.
اگر کسی این لحظات را تجربه کرده باشد، میداند که چه میزان این لحظات می توانند اعتیادآور باشند، در این لحظات ما پر از ایده هستند، ایدهها در این لحظات خود را به ما دیکته میکنند تا ما از روی آنها نسخهبرداری کنیم. در این لحظات ما در یک بهشت ذهنی هستیم.
اما آیا میتوان با کمک دانش به صورت مصنوعی مغز را به این دورههای شکوفایی برد؟
جالب است بدانید که به تازگی دانشمندان ادعا کردهاند که راهی برای القای این وضعیت یافتهاند، آن هم با کمک جریان الکتریسیته!
به تازگی دو دانشمند به نام چای Chi و اسنایدر، مقالهای منتشر کردهاند. عنوان مقاله آنها این است: تسهیل بینش به یاری تحریک غیرتهاجمی مغز!
آنها در این مقاله ادعا کردهاند که با تحریک بخش گیجگاهی قدامی مغز در نیمکره راست همزمان با مهار بخش مشابه در نیمکره چپ میتوان همان لحظات «آهان» را ایجاد کرد و به افراد کمک کرد تا با بینشی تازه به حل مسئله بپردازند!
بخش گیجگاهی قدامی، قسمتی است که وظیفه تشخیص و ترجمه طرحهای بینایی را برعهده دارد.
آنها در توضیح کار عجیب و غریب گفتهاند که کار خود را بر پایه شواهد قبلی در مورد نقش بخش گیجگاهی قدامی استوار کردهاند. بر اساس این شواهد، این بخش در نیمکره راست، باعث ایجاد بینش و معنای تازه میشود. اما در بخش چپ این قسمت کار متفاوتی میکند و باعث میشود ما بر فرضیات و تصورات قبلی خود تکیه کنیم و بنابراین مهار قسمت چپ، باعث میشود از تجربیان و پیشفرضهای قبلی خود رهایی یابیم.
به صورت مختصر و مفید، این دو محقق میگویند که شما اگر قسمتی از مغز را مسئول ایجاد ایده است، تحریک کنید و قسمتی از مغز را که باعث تکیه شما بر نظریات قبلی است، مهار کنید، مغز شما آزاد میشود و میتوانید راهحلهای جایگزین را ببینید.
آیا چنین چیزی ممکن است. آیا ما می توانیم به این صورت تبدیل به یک داوینچی شویم یا دستکم هر وقت در حل مسئلهای گیر کردیم، از این شیوه استفاده کنیم؟
بگذارید اول اروش انجام ین تحقیق جالب را برایتان توضیح بدهم، در این تحقیقات، تحریک الکتریکی مغز در این آزمایش با جریان الکتریکی برقی که یارای عبور از استخوان جمجمه را داشت یا tDCS صورت گرفت، مهار مغز هم تحریک کاتودی که باعث کاهش تحریکپذیری سلولهای مغز میشد، انجام شد.
چای و اسنایدر، افراد مورد آزمایش را به سه گروه تقسیم کردند، در گروه اول عملا هیچ تحریک الکتریکی مغز صورت نمیگرفت، در این گروه تظاهر میشد که مغز تحریک میشود. این گروه در واقع گروه شاهد تحقیق بودند و برای این در تحقیق گنجانده شده بودند که مشخص شود کاهش یا افزایش ظرفیت فکری، ناشی از آثار روانی نبوده است.
در گروه دوم، قسمت چپ تحریک میشود و قسمت راست مهار میشد و در گروه سوم به صورت معکوس قسمت راست مهار میشد و قسمت چپ تحریک میشد.
نتیجه به دست آمده این بود که در دسته سوم، همان طور که انتظار میرفت، توانایی حل مسئله به صورت واضحی بهتر از دو گروه دیگر میشود.
خب! بسیار عالی است، از این به بعد کلاهی حاوی الکترود میتوانید سر کنید و دیگران را از افزایش هوشتان، شگفتزده کنید! اما عجله نکنید و ادامه مقاله را هم بخوانید:
نخست باید توجه داشته باشید که «بینش» با «خلاقیت» تفاوت دارد، بینش لحظهای است که در آن به روشنی متوجه قضایا میشوید، اما خلاقیت به معنی تواناییی حل مسئله با استفاده از شیوه متفاوتی از فکر و ادراک است. واقعیت این است که ما برای خلاقیت به هر دو نیمکره مغزمان نیاز داریم و کاری که این تحقیق عجیب و غریب میکند، درست مثل ضربه فیزیکی ناگهانی است که کسی به وارد آورد و از ما بخواهد که اینقدر انعطافپذیر نباشیم. این کار به علاوه تأثیر موقتی دارد و باعث ایجاد خلاقیت ماندگار نمیشود.
به علاوه در این تحقیق واقعا خلاقیت سنجیده نشد، همه کار این تحقیق این بود که ذهن را از حواشی پاک کند و راهاندازی مجدد کند و باید در نظر داشت که باز شدن در ایدههای جدید به روی ما، دقیقا به معنی توانایی یافتن یکی از آنها نیست. این تحقیق دری را به روی ما باز میکند و مانع ورود اشخاص مزاحم به دنیای فکری ما میشود، اما در پشت در باز شده، باید قلمروی آبادشده از افکارمان وجود داشته باشد تا ما با عبور از در، به مقصود برسیم.
به علاوه ما راههای قدیمی بیدرسرتری برای خلاص شدن از اندیشههای مزاحم داشتیم: چند دقیقه استراحت کردن در هنگام انجام کار هم دقیقا همین کار را بدون خطر آسیب ناشی از شوک الکتریکی برایتان انجام میدهد.
به علاوه باید دید که چرا این دو محقق اینقدر روی قسمت گیجگاهی قدامی تمرکز کردهاند. در همه پژوهشهای قبلی، دانشمندان روی دو بخش مغز دقیق میشدند، یکی از آنها قشر پیشپیشانی مغز یا Prefrontal بود که به اختصار PFC نامیده میشود، این قسمت مسئول تفکر خلاق، حافظه و حل مسئله است. بخش دوم هم قشر سینگولیت قدامی یا Anterior Cingulate Cortex که اختصارا به آن ACC میگوییم، این قسمت مسئول تشخیص خطا و تشخیص رببط داشتن محرکهاست.
یکی از مقالات مهمی که این دو محقق به آنها استناد کرده بودند، این تحقیق بود که بر اساس آن نبوغ هنری که حاصل شیوه نگاه متفاوت به دنیا است، در بعضی اوقات به صورت خود بخودی در کسانی ایجاد میشود که دچار دمانس یا تحلیل مغز در قسمت گیجگاهی قدامی چپ میشوند. اما همین تحقیق استنادشده هیچ پایه علمی نداشت، مهارت هنری منطقا از آسیب مغزی ناشی نمیشود. رفتار آدمها بعد از دمانس میتواند عوش شود، اما دمانس نمیتواند به کسی نبوغ هنری والا بدهد. به علاوه تحقیقاتی هم هستند که نشان میدهند روند دمانس میتواند باعث کاهش خلاقیت شود.
منبع