فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 10993


درباره من
توحیددیانت (cidi )    

شعر

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۱/۱۲ ساعت 14:51 بازدید کل: 175 بازدید امروز: 130
 

سال ها چیزی به نام زندگانی داشتم

عالمی آشفته با نام جوانی داشتم

آرزویی، حسرتی، خوابی ، خیالی، قصه ای

یک چنین چیزی به نام زندگانی داشتم

خنده ای از جهل و مستی داشتم بر لب از آن،

غفلتی از غم به نام شادمانی داشتم

در فرا خای جهان از تنگ چشمی های خلق

خاطری آسوده از بی آشیانی داشتم

دوش دل را در ملال می یافتم

خانه چون ماتم سرایی یافتم

گفتم ای دل چیست هان، آخر بگو

گفت بوی آشنایی یافتم

خواستم تا دل نثار او کنم

زانکه جانم را سزایی یافتم

اما، پیش از من، جان بر او رفته بود

گرچه من بی جان بقا می یافتم

آن بقا از جان نبود از عشق بود

زانکه عشق جان فزایی یافتم

گرچه زلف او گره بسیار داشت

هر گره مشکل گشا می یافتم

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۱/۱۲ - ۱۴:۵۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)