فراموش کردم
رتبه کلی: 11010


درباره من
زندگی مانند رانندگی در یک دشت پر از گل است که باید از همه لحظه هاش استفاده کنیم به تفاوت اینکه در آخر جاده تابلویی به این عبارت نصب شده(دور زدن ممنوع)

_______________________________
matina joon (cleopatraa )    

میخ های روی دیوار

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۵/۱۶ ساعت 19:40 بازدید کل: 223 بازدید امروز: 190
 

پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت . پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت: هربار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی

روز اول ، پسر بچه ۳۷ میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد، همانطور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمترمی شد. او فهمید که کنترل عصبانیتش آسان تر از کوبیدن میخ ها بر دیوار است ...            

بالاخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار که می تواند عصبانیتش را کنترل کند، یکی از میخ ها را از دیوار در آورد.

روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است . پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت : پسرم ! تو کار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی. اما به سورا خ های دیوار نگاه کن . دیوار دیگر مثل گذشته اش نمی شود. وقتی تو در هنگام عصبانیت حرف هایی می زنی، آن حرف ها هم چنین آثاری به جای می گذارند. تو می توانی چاقویی در دل ا نسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری . اما هزاران بار عذرخواهی هم فایده ندارد . چون آن زخم سرجایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است.

این مطلب توسط محمد.حسینی بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)