فراموش کردم
رتبه کلی: 296


درباره من
من نه فرشته ام و نه از جنس آسمون
من فقط یه آدمم ،
یه آدم که گاهی زیادی مهربونه گاهی زیادی حساسه
و گاهی هم زیادی مغرور ،
آدمی که دوست داره همه رو دوست داشته باشه
و با همه زلال باشه !
اما افسوس که آدمای دیگه گاهی این چیزا رو حس نمی کنن !!

کاش خدای اون بالاها آدمایی رو سر راه هم قرار بده
که حرف همو بفهمیم ، به یه چیز بخندیم، به یه چیز اشک بریزیم،
و فهم و ادب و ایمان چاشنی صداقت کلاممون باشه .
به همون خدای آسمونا
اینا شعار نیست لااقل برای من نیست
اینا از عمق وجود م بلند میشه
.
.
.

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

نیستم آدم اگر باز نگردم آنجا

زین جهت هست اگر باز کمی دلشادم
.
.
.
.
.
.

بس که دیوار دلم کوتاه اس،هرکه از کوچه تنهایی ما میگذرد،به هوای هوسی هم که شده،سرکی میکشد و میگذرد

.
.
.
.
.

بزرگ ترین مصیبت برای یک انسان این است

که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد،

نه شعور لازم برای خاموش ماندن
.
.
.
.

هر دو زبان نفهم شده اند

هیچکدام راضی نمیشوند

دل میخواهد عاشق باشد ..

عقل میخواهد عاقل باشد ..

و این است حکایت این روزهای من
.
.
.
.

مــــردم ایــــن شـــهر چقـــدر خوبنـــد . . .

دیدنـــد کـــفش نـــدارم ،
برایـــــم پاپــــوش درســـت کـــــردند . . . !

.
.
.

نه اینکه دردی نیست...
گلویی نمانده برای فریاد...
.
.
.
.
یکی نیست ؛ از خدا بپرسه: این ضربه هائی که از زندگی میخوریم !
چند امتیازیه ... ؟؟؟!!
.
.
.
.

خدایــــــــــــا

یه بُر به این زندگیمون بزن شاید دو تا حکم افتاد دستمون

که هر نامردی آسش رو به رخ ما نکشه..
.
.
.

تا جایی که به یاد دارم
اسب ها، درشکه ها را کشیده اند
ولی انعام را درشکه چی گرفته !
به چشمان اسب، چشم بند زده
بر دهانش پوز بند، تا نبیند و حرف نزند
چه آشناست زندگی درشکه چی و اسب هایش...!!
.
.
.
.

فرعون

احمق بود

که مدعی خدایی بود !

زیرک شمایید

که در ردای بندگی

خدایی می کنـــید !
.
.
.
.
.
زمانی کودکی را فهمیدیم که بزرگ شده بودیم

و حرف را زمانی درک کردیم که جز دروغ چیز دیگری برای گفتن نداشتیم ...
سهیل راد (damoon )    

خصيص بلاخره يك روز مي بوسمت .

درج شده در تاریخ ۹۰/۱۰/۱۹ ساعت 16:34 بازدید کل: 477 بازدید امروز: 50
 

یک روز می بوسـمـت !  

 

پنهان کردن هم ندارد .

مثل خنده های تو نیست که

مخفی شان می کنی ،

یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود

مثل نجابت چشمهای تو است ،

وقتی که توی سیاهی چشمهای من

عریان می شوند .

عریانی اش پوشاندنی نیست ،

پنهان نمی شود ... .

یک روز می بوسمت

یکی از همین روزهایی که می خندانمت ،

یکی از همین خنده های تو را ناتمام می کنم :

می بوسمت !

و بعد ، تو احتمالا سرخ می شوی ،

و من هم که پیش تو همیشه سرخم ... .

 

یک روز می بوسمت

روز که باران می بارد ،

یک روز که چترمان دو نفره شده ،

 یک روز که همه جا حسابی خیس است

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،

 آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،

 آهسته ، می بوسمت ... .

 

یک روز می بوسمت !

هر چه پیش آید خوش آید !

حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم !

دلم ترسیده ،

که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی .

آخر ، عشق سه حرفی کلاس اول من ،

حالا آن قدر دوست داشتنی شده

که برای خیلی ها سه حرف که سهل است ،

هزار هزار حرف باشد .

 

یک روز می بوسمت

به قول شاعر : 

عشق کلاس اول ،

تنها سه حرف است ،

اما کلاس آخر ،

 عشق هزار حرف است ... .

 

یک روز می بوسمت !

فوقش خدا مرا می برد جهنم !

فوقش می شوم ابلیس !

آن وقت تو هم به خاطر این که

 یک « ابلیس » تو را بوسیده ،

جهنمی می شوی !

جهنم که آمدی ،

من آن جا پیدایت می کنم

و از لج خدا هر روز می بوسمت !

وای خدا !

چه صفایی پیدا می کند جهنم ... !

 

یک روز می بوسمت !

می خندم و می بوسمت !

گریه می کنم و می بوسمت !

یک روز می آید که از آن روز به بعد ،

من هر روز می بوسمت !
 

لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ،

و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت !

تو احتمالا سرخ می شوی ،

و من هم که پیش تو همیشه سرخم

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۱۰/۱۹ - ۱۶:۴۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)