فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 2800


درباره من
مهربان -م (deer )    

از بایزید بسطامی رحمه`‌ الله علیه پرسیدند: چگونه به این مقام رسیدی(مادر)

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۲/۱۱ ساعت 22:19 بازدید کل: 853 بازدید امروز: 145
 

از بایزید بسطامی رحمه`‌ الله علیه پرسیدند: چگونه به این مقام رسیدی؟‌
گفت: ده ساله بودم. همه‌ی شب مشغول عبادت بودم. شبی مادرم از من خواست که چون هوا خیلی سرد است، پیش او بمانم و بخوابم. مخالفت با مادر برایم سخت بود. قبول کردم. آن شب خوابم نبرد. نماز شب نخواندم. یک دست بر دست مادرم گذاشته بودم و دست دیگرم زیر سر مادرم بود. تا صبح هزار قل هو و الله احد خواندم.
آن دستی که زیر سر مادرم بود، خشک شده بود. به خود گفتم، ای تن! رنج برای خدا بکش. وقتی مادرم متوجّه شد، دعا کرد و گفت: یارب! تو از او راضی باش و او را به مقام بالایی برسان.
دعای مادرم در حقّ من مستجاب شد و مرا به این مقام رساند

دعای مادر
 
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم
 
سجده پس از خدا برم بر کف پای مادرم
 
آتش پاک عشق را دامن شوق می زند
 
در دل خام - سوز من حمد و ثنای مادر
 
ابروی بردباری ام خم نشود به عمر خود
 
بر سر من اگر زند درد و بلای مادرم
 
گر طلبد زمن گهی، سر به اشاره حاضرم
 
جان به دو دست آروم بهر زضای مادرم
 
گرد و غبار حادثه نیست به راه عمر من
 
آب زده تمام شب اشک صفای مادرم
 
مرغ اذان! مخوان که او تا به سحر نخفته است
 
من کنم این سحر ادا فرض قضای مادرم
 
ارزش اشک یک شب اش به ز هزار جان من
 
پس تو بگو ز چه کنم هدیه برای مادرم
 
این من هرزه قاصر فرض ادای خدمتم
 
پس چه جواب می دهم پیش خدای مادرم
این مطلب توسط محراب عبوسی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۰/۰۲/۱۱ - ۲۲:۱۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات