فارغ از تمام گرمای این مجسمهء طلایی,
که این جوان ایرانی تقدیم سینمای یخ بسته مان کرد,
... دیشب اشکهایم برای شعور کارگردانی ریخت
که فیلم وطن پرستی را چه خوب اجرا کرد!
آری !
... این روزها که تمامی مان زبان پارسی را فراموش کرده ایم
این روزها که زبان عربی پارسی را چون خوره میپوساند
این روزها که قرتی بازی های انگلیسی را کلاس صحبتمان
قرار میدهیم ,
در kodak theater شهر لس آنجلس
من اصیل ترین ایرانی عمرم را دیدم که روبروی چندین هزار معروف خارجی
با صدایی بلند و با زبان مادری سلام مردانه ای را نثار مردم اش کرد!
...
او از موفقیت هایش نگفت و از خون دلهایش!
آری نگفت که مسئولان فرهنگی کشور
در سالی که فیلمش تمام جوایز را درو میکرد
چه استقبال سردی و بدرقهء سرد تری را نثارش کردند!
او از مظلومیت فرهنگ کهن وغنی ایران گفت
که این روزها زیر غبار سنگین سیاست پنهان است
و صلح مردمی که رنگشان سپید است!
درود بر شرفش!!!