فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4355


درباره من
دلخون* (delkhoon-samira )    

خدایا

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۸/۱۷ ساعت 21:07 بازدید کل: 250 بازدید امروز: 92
 
خدایا کفر نمی‌گویم،پریشانم،چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.خداوندا!اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای ‌تکه نانی‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌و شب آهسته و خستهتهی‌ دست و زبان بستهبه سوی ‌خانه باز آییزمین و آسمان را کفر می‌گویینمی‌گویی؟!خداوندا!اگر در روز گرما خیز تابستانتنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشاییلبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاریو قدری آن طرف‌ترعمارت‌های ‌مرمرین بینی‌و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشدزمین و آسمان را کفر می‌گویینمی‌گویی؟!خداوندا!اگر روزی‌ بشر گردی‌ز حال بندگانت با خبر گردی‌پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.خداوندا تو مسئولی.خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندندر این دنیا چه دشوار است،چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۸/۱۷ - ۲۱:۰۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)