فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3024


درباره من
سلام به همه دوستان
اکبر هاشمی هستم شیراز همین قدر کافیه
اکبر هاشمی* (deroz )    

شعر طنز.... شور و شوق....

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۳/۲۰ ساعت 15:14 بازدید کل: 397 بازدید امروز: 396
 

پاسبان مردی به راهی دید و گفتا کیستی؟

گفت: فردی بی خیال و فارغ و آزاده ام

گفت:از بهر چه می رقصی و بشکن می زنی؟

گفت: چون دارای شور و شوق فوق العاده ام

گفت:اهل خاک پاک اصفهانی یا اراک؟

گفت: اهل شهر آباد و خوش آباده ام

گفت: خیلی شاد هستی، باده لابد خورده ای؟

گفت:هم از باده خوربیزارم، هم از باده ام

گفت:از جام وصال نازنینی سرخوشی؟

گفت: از شهوت پرستی هم دگر افتاده ام

گفت: پس شاید قماری کرده ای، پولی برده ای؟

گفت:من در راه برد و باخت پا ننهاده ام

گفت:پولی از دکان یا خانه ای کش رفته ای؟

گفت: دزدی هم نمی چسبد به وضع ساده ام

گفت: آخر هیچ سرگرمی نداری روز و شب؟

گفت: سرگرم نماز و سجده و سجاده ام

گفت: لابد ثروتی داری و دلشادی به پول؟

گفت:من مستضعف و مسکین مادر زاده ام

گفت: آیا راستی آهی نداری در بساط؟

گفت: خود پیداست این از وصله ی لباده ام

گفت: گویا کارمند ساده ای یا کارگر؟

گفت: بیکارم ولی از بهر کار آماده ام

گفت: بیکاری و بی پولی؟پس این شادی ز چیست؟!

گفت یک زن داشتم، اینک طلاقش داده ام.

 

این مطلب توسط هوشنگ آروین بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۳/۰۳/۲۰ - ۱۵:۲۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)