ماه دل سنگ پر از رنگم غمم پرسید ورفت
بسته، دیوانه دلم بر تار مویش دید ورفت
زد قدم در باغ دل نیلو فر آبی شکفت
غنچه گل کرد یار بی وفا گل چید و رفت
خنده زد چشمش به رویم زندگی شد باغ سبز
با ستم آتش زد و باغ مرا بر چید و رفت
دادمش با عشق یک دسته گل یاس سپید
عشق را او حس نکرد از کار من رنجید و رفت
خواستم جامی از آن لب های سرخ آتشین
دست رد بر سینه ام زد جام را بوسید و رفت
روی ماهش کرد پنهان پشت موهای سیاه
روز من مثل شب تاریک شد فهمید و رفت
زرد شد رویم از عشق و ناله کردم از غمش
زردی رویم ندید و ناله ام نشنید و رفت
آتشی زد بر دلم تا این که خاکستر شدم
عاقبت خاکسترم بر آسمان پاشید و رفت
گفتمش صد رنگ خواهم شد بیا با من بمان
خیره شد در چشم و براین سادگی خندید و رفت
شعر رنگین را سرودم تا که یار من شود
دفتری از شعر رنگین را به من بخشید ورفت