"وقتی که ابری نیست،بارانی نمانده"
1.دیگر برای طاقتم،جانی نمانده
یک ذرّه تن،آن هم به آسانی،نمانده
2.شاید برای زندگی بعد از تو دیگر
از دید من، دنیا و انسانی، نمانده
3.حس می کنم در ازدحام شک و تردید
در شهر حتی، یک مسلمانی،نمانده
4.حسی شبیه لحظه های سرد دارم
جایی که دردی هست و درمانی نمانده
5.از من چه می خواهی؟ ببارم؟سبز باشم؟
وقتی که ابری نیست،بارانی نمانده
6.وقتی که تو،مغلوب رنگ سیب باشی
بر وعده های آدم ایمانی نمانده
7.یوسف نخواهد آمدو وقتی بیاید
یعقوب مرده،هیچ کنعانی نمانده
9.بعد از تو یکبار دگر عاشق شدن،نه
چون هیچ آغازی و پایانی،نمانده
محمد حسن عابدی