خدایا شکرت... فقط خودتو دارم و بس، هوامو داشته باش مهربون...
خدایا!!!
دلم هوای دیروز را کرده.
هوای روزهای کودکی را.
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد.
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه
میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد ...
می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند؟
از پشت تموم دلتنگی ها دوان دوان به سویت می شتابم اشاره ای..
نیم نگاهی ..
سلامی دوباره کن که به نگاهی محتاجم...
محتاج حتی نیم نگاهی از تو خدای مهربونم...
راستی، خدایا دلم برایت تنگ شده بود. چقدر دلم پر می کشید برای نوشتن برایت. چقدر واژه ها، ساده زیبایند، وقتی تنها برای تو باشند.
راستی، تا یادم نرفته است بگویم:
بی آنکه بترسم از رنجیدنت، بی آنکه نگران سوء تفاهم و سوء برداشتت باشم. بی آنکه بترسم که امروز باشی و فردا روز دیگر نباشی، نخواهی باشی. بی آنکه دغدغه ی از دست دادنت را داشته باشم، بی آنکه بترسم از درد، بی آنکه بترسم که آدم باشی، بی آنکه بترسم که بترسی،
به سادگیِ هر چه اسمت، می گویم:
خدایا دوستت دارم...
چمدانم را بسته ام...
منتظرم... تابروم به جایی دوورر... به هفتمین آسمان.. و عشق بورزم به او.... به تنها لایق عشق.....
به معبودم....
به او که مثل خودم تنهاست...
پروردگارا
به من آرامش ده
تا بپذيرم آنچه را كه نميتوانم تغيير دهم
دليري ده
تا تغيير دهم آن چه را كه ميتوانم تغيير دهم
بينش ده
تا تفاوت اين دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم ،دنيا و مردم آن مطابق ميل من رفتار كنند...
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم...
گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ..
خدايا...
خواستم بگويم تنهايم ،
اما نگاه خندانت مرا شرمگين کرد ؛
چه کسي بهتر از تو ...؟
خدایا ممنونم ؛ من میتونم تمام زیباییهای پیرامونم را ببینم ، کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک و سیاه هست …
خدایا ؛ من میتونم راه برم، کسانی هستند که هیچوقت نتونستهاند حتی یک قدم بردارند …
خدایا از تو ممنونم ؛ که دل رئوف و شکنندهای دارم ، کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و احساسی رو درک نمیکنن …
خدایا سپاسگزارم ؛ که به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم ، کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من دادهای بیبهرهاند …
خدای عزیزم ؛ من میتونم کار کنم ، کسانی هستند که برای رفع کوچکترین نیازهای روزمرهشون هم به دیگران محتاجند ، برای این نعمت بزرگ از تو سپاسگزارم …
خدای دوستداشتنی من، از تو ممنونم ؛ که کسی هست که منو دوست داره ، کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست …
و بیش از همهی اینها ؛ برای هدیهای که هر روز با هزار عشق و امید به من میدهی از تو سپاسگزارم …
هدیهای که نامش زندگیست…
تقدیــــــــــــــــــــــم به همه دوستان عزیــــــــــــــــــــزم
مخصوصا اونایی که این روزهـــــــــــــــــــــا خیلی دلشــــــــــــــــــون گرفتـــــــــــــــــــــــــــــته
همه شما که التـــــــــــــــــماس دعا میگیــــــــــــــــن
خدا منتظرما نشستــــــــــه تا سرمونو بالا بگیــــــــــــــــریم..
ممنــــــــــــــــــــنونم
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۰/۰۳ - ۲۲:۴۸
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.