چکیده: جامعه ی مدنی از پیچیده ترین مفاهیم سیاسی – فلسفی عصر حاضر است که با وصف وجود تعبیرهای زیاد از آن اما تا هنوز دانشمندان و اندیشمندان به یک تعریف عمیقا جامع و مانع از آن دست نیافته اند و در کنار آن تا هنوز شک و تردید های بس فراوانی به خاطر هم سو بودن آن با نوعیت نظام های حاکم در جهان وجود دارد اما از سازه کار ها و مولفه های جامعه ی مدنی و دموکراسی بر می آید که میانه ی جامعه ی مدنی با دموکراسی خوبتر از سایر سیستم های حکومتی است و این دو در کنار هم زود تر می توانند جامعه را به نبوغ و شعور سیاسی برسانند.
کلمات کلیدی: جامعه مدنی، دموکراسی و دولت
مقدمه: در فرایند عصر انفجار اطلاعات و باز شدن کانال های ورودی و خروجی جوامع در حال توسعه، نیاز مبرم و اساسی به توضیح و تبیین مفاهیم جدید است، مفاهیمی که اغلبا نسخه ی مستعمل و نا کارای آن باالاجبار (به دلیل جهانی شدن یا جهانی سازی) وارد این کشور ها می شود چه بسا نیاز است که هر پدیده یا پدیداری رشد طبیعی خود را بپیماید.
در این مقاله تلاش شده تا در ابتدا به طور مختصر به چیستی مفاهیم جامعه ی مدنی و دموکراسی پرداخته شود و سپس احتمال همسویی آنها از ورای مولفه ها و ساختار های آن ها جستجو شود.
فهرست مطالب:
* مفهوم و پیشینه جامعه ی مدنی و دموکراسی
* کار ویژه های جامعه ی مدنی و دموکراسی
* ترکیب جدا نا پذیر جامعه ی مدنی و دموکراسی
1. مفهوم و پیشینه جامعه ی مدنی و دموکراسی
مفهوم جامعه ی مدنی در تاریخ اندیشه ی سیاسی از نقش دیرینه ای بر خوردار است، ما نخستین بار به این مفهوم در نوشته های سیاسی رم باستان بر می خوریم، سپس با شکل گرفتن ذهنیت مدرن در عصر رنسانس، مفهوم جامعه ی مدنی حیات و سرنوشت فلسفی جدیدی می یابد.
جامعه ی مدنی یکی از بحث انگیزترین مفاهیم فلسفه ی سیاسی است، این عبارت در زبان فارسی معادل کلمه ی انگلیسی (Civil Society)به کار می رود.
جامعه مدنی (Civil Society)، در لفظ، متشکل از جامعه و مدنی است. جامعه، جمعی از افرادند که ارتباط معنادار و کنش متقابل میان آنان وجود دارد و مدنی کلمه ی عربی است که به مفهوم شهر نشینی استفاده می شود؛ به طور کل جامعه مدنی، مفهوم زندگی اجتماعی شهری را می رساند.
این مفهوم در گستره ی تاریخ گاهی به صورت پراتیک و اغلب به طور تئوریک کاربرد داشته و تعریف های متعددی از آن صورت گرفته که هر یک باالاعتبار از جایگاه خاص و ویژه ای برخوردار اند اما بطور قطع نمی توان بر صواب بودن همه ی آنها مهر صحه گذاشت؛ زیرا از یک سو گسترده گی این مفهوم و آنچه در زیر این چتر جای می گیرد محتوای آنرا پیچیده و مغلق کرده و از طرفی هم در بسا از تعاریف دانشمندان و اندیشمندان، بی طرفی آنچنانی مراعات نشده؛ می توان گفت که حتی برای ترجمه و تعریف این مفهوم هم برخورد ایدیولوژیک صورت گرفته است.
با آنهم نمی توان از محق بودن برخی از تعاریف اغماض کرد، مثلا تعریفی که توسط محمد هادی معرفت در مقاله ای تحت عنوان نسبت دین و جامعه ی مدنی در روزنامه ی اعتماد به نشر رسیده حد اقل از نگاه نویسنده هر دو ویژه گی جامع و مانع بودن را در خود دارد.
"جامعه مدنی، مجموعه ای از نهادهای فعال و تشکل های صنفی، اجتماعی و سیاسیِ قانونمند و مستقل اند که منعکس کننده دیدگاه های افراد جامعه به نظام سیاسی حاکم اند و واسطه بین دولت و مردم می باشند. این نهادها ضامن نهادینه شدن آزادی و بسط مشارکت مردمی می باشند که در مهار قدرت خود کامه نقش اساسی را ایفا می کنند."
به باور دانشمندان مفهوم جامعه ی مدنی در طول تاریخ، در سه مرحله و به سه شکل گوناگون مصداق عینی یافته است:
* مرحله ماقبل دولت
قبل از پیدایش دولت و بعد از ایجاد جوامع ابتدایی تا قرون وسطی، تجمع های انسانی و انجمن های مختلفی برای تأمین نظم، امنیت و همبستگی های گوناگون وجود داشته اند.
* مرحله مقابل دولت
در این زمان که پس از رنسانس و قبل از دوران مدرن بوده است، جامعه مدنیِ حوزه قدرت اجتماعی تعدیل کننده بوده و این قدرت، زمینه شکل گیری گروه های اجتماعی را برای مقابله با سلطه قدرت سیاسی فراهم آورده و جامعه مدنی را مقابل دولت قرار داده است.
* مرحله پس از دولت
پس از دوران مدرن تا امروز؛ این مرحله از جامعه ی مدنی در غرب شکل گرفته است که جامعه ای فاقد سلطه ایجاد شد یعنی جامعه ی مدنی عرصه ای است که ستیزه ها و کنش های اقتصادی، اجتماعی، عقیدتی و مذهبی از آن برمی خیزد.
و اما دموکراسی:
اصطلاح دموکراسی از دو کلمه ی یونانی Demos و Kratia ترکیب شده است که دموس (Demos) به معنی عوام (مردم) و کراتیا (Kratia) به معنی تحکم و فرمانروایی می باشد که جمع بندی این دو کلمه معنی فرمانروایی مردم یا حکومت مردم را افاده می کند.
دموکراسی نوع حکومتی است که در آن مردم به صورت مستقیم (دموکراسی مستقیم) یا از طریق نمایندگان شان (دموکراسی غیر مستقیم) در اتخاذ تصامیم عام دولتی سهم می گیرند.
شاید رایج ترین تعریف دموکراسی همانی باشد که پرزدنت لینکن در خلال یکی از جنگهای مهیب داخلی که برای حفظ ایالات متحده جریان داشت، در خاتمه ی سخنرانی طنین اندازش ایراد کرد: "حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم"
در این نظام حاکمیت مطلق از آن مردم است.
پیشینه ی دموکراسی بر می گردد به فلاسفه ی پیش از میلاد که برای نخستین بار تئوریسن و موسس این نظام بوده اند.
در بستر تاریخ، بر خورد ها با دموکراسی متفاوت بوده؛ بعضی ها به طرد این نظام توافق داشته اند و آنرا برای جوامع نا کار آمد می دانستند، برخی آنرا مفید ترین و موثر ترین نظام سیاسی تعبیر کرده اند و عده ای با درک زمینه ی فرهنگی و اجتماعی آنرا رد یا قبول می کردند و در این زمره کسانی بوده اند که دموکراسی مطلق را مقید
کرده اند (دموکراسی اسلامی).
2. کارویژه های جامعه ی مدنی و دموکراسی
هر مفهوم سیاسی، اجتماعی و فلسفی دارای ابعاد و کارویژه های خاصی است که شناخت دقیق تر آن مفهوم، مستلزم بررسی عمیق کارویژه ها و ابعاد آن است.
در نخستین گام برای تحقق جامعه ی مدنی الزامی است که کانون های خصوصی و سازمان های غیر انتفاعی که بن مایه های اصلی جامعه ی مدنی اند به صورت داوطلبانه و خود انگیخته از متن جامعه با توجه به نیازهای مردمی شکل گیرند؛ آنگاه که این سازمان ها یا کانون ها فرمایشی باشند یا صرفا شیرازه ی اهداف آنها را تطبیق پروژه های کوتاه مدت تشکیل دهد در واقع از همان نخست به مرگ این نوزاد باید گریست چنانچه این تجربه تلخ در افغانستان نیز قابل لمس است.
در قدم دوم باید مطالعه نمود که زمینه های فرهنگی این مفهوم در لایه های اجتماعی آن جامعه یافت می شود یا خیر؛ برخی از نظریه پردازان افغان که از محقق شدن جامعه ی مدنی در افغانستان نا امید اند در واقع به این نکته التفات دارند که "نا مدنی بودن جامعه ی ما" جلو رشد مولفه های جامعه ی مدنی را در کشور خواهد گرفت؛ این بسیار مهم است که جامعه مدنی در یک موقعیت مطلوب و در یک فضای مطلوب باید رشد کند.
"در مجموع ویژگیهای جامعه مدنی عبارتند از: فردیت و محفوظ ماندن هویت فردی، تاسیس شهر با عضویت افراد، خردورزی، تکثر، رقابت، اصالت قانون و قانونگرایی در دایره قرارداد اجتماعی، انتخابات، مشارکت شهروندان، رعایتحقوق و آزادیهای شهروندان، مساوات در برابر قانون، کارگزاری دولت و نه کارفرمایی دولت.
این ویژگیها از جمله ذاتیات جامعه مدنی به شمار میروند." (محسن کدیور، دغدغههای حکومت دینی، چاپ نخست، تهران: نشر نی، 1379، ص 258 – 263)
در اینجا به اصل موضوع مورد بحث می رسیم؛ ویژه ه گی هایی که در فوق برای جامعه ی مدنی تذکر رفت در واقع زمینه ی وجود یا رشد آنها مساعد نخواهد بود مگر اینکه بستر مساعد سیاسی در جامعه وجود داشته باشد.
وجود نظام دموکراسی در بدو امر اساس و بنیاد جامعه ی مدنی را تشکیل می دهد که در عین حال شدید ترین حامی جامعه ی مدنی نیز خواهد بود؛ زیرا برای رسیدن به جامعه ی مدنی باید تمرکز زدایی صورت گیرد، باید قدرت سیاسی انتخابی شکل گیرد، باید یارای بیان آزاد و انتشار آزادانه ی اندیشه در فرد جامعه موجود باشد، باید تاسیس کانون ها، تشکل ها و اتحادیه های صنفی در متن قوانین اساسی و وضعی تسجیل شود، باید رعایت حقوق انسانی شهروندان در دستور کار همه قرار گیرد و... که اینها اساسات نظام دموکراسی اند.
در تعریف حکومت مردم سالار و یا حکومت مبتی بر دموکراسی این موضوع شاخص است که شکل گیری جامعه در جامعه مدنی از پایین است و در جامعه غیر مدنی از بالا. در جامعه مدنی مردم سرنوشت و اختیار خویش را در اختیار دارند، مردم قدرت و اراده ی شان را به حکومت تفویض می کنند تا حکومت به نمایندگی مردم، اداره عمومی نظام را به عهده داشته باشد. مردم ناظر عملکرد حکومت اند و حکومت در استخدام مردم، حکومت نهاد مردمی است و مردم، محور حکومت و این یعنی جامعه ی مدنی.
3. ترکیب جدا نا پذیر جامعه ی مدنی و دموکراسی
به طور قطع اگر خواسته باشیم زمینه ی شکل گیری جامعه ی مدنی را در سایر نظام های سیاسی از قبیل نظام های توتالیتر، شاهی، دینی و غیره رد کنیم، اگر کار احمقانه ای به نظر نرسد قطعا درست هم نخواهد بود؛ زیرا تجربه ی وجود این نظام ها در کشور های جهان نشان داده که حضور جامعه ی مدنی تک و توک حتی در مستبدالرای ترین نظام های سیاسی هم اگر زیاد نبوده حد اقل محسوس بوده است و اگر در این نظام ها فضایی برای رشد آنها نبوده اما از تاسیس و حرکت عاقلانه، شعورمند و روشمند آنها نمی توان انکار کرد؛ اما باالنسبت قابل مقایسه نیست.
نظام دموکراسی با ویژه گی های منحصر به فرد آن در تئوری، معقول ترین نظام برای رشد جامعه ی مدنی است، در واقع به جرئت می توان ادعا کرد که این دو در کنار هم رشد بیشتری خواهند یافت و برای سامان سیاسی و فرهنگی جوامع افزونتر ممد واقع خواهند شد؛ زیرا اصلاحات دمکراتیک، زمینه را برای ایجاد فرهنگ مدنی، ابتکار، وجدان، همبستگی و اخلاق فراهم می کند. به اندازه ای که عناصر جامعه مدنی و اخلاق سیاسی آن تقویت شوند، قدرت مطلق دولت هم چنین کاهش خواهد یافت و این اساسی ترین خواستگاه دموکراسی است.
پس نتیجه اینکه جالب نخواهد بود این دو تافته نا جدا بافته را از هم جدا کنیم زیرا جدایی یکی باعث خمود و جمودگی و حتی مرگ دیگری خواهد شد چنانی که باهمی آنها باعث شکوفایی و رشد مولفه های همدیگر می شوند.