نیویورکتایمز امروز از طرحی خبر داد که طبق آن، پنجکشور خاورمیانه به 14کشور تقسیممیشوند اما طبق دکترین گالیوریسم، خاورمیانه همان سرزمین "لیلیپوت" است که از میان شش گالیور آن یعنی ایران، مصر، عربستان، ترکیه، عراق و رژیم اسرائیل، پنج کشور اول باید تجزیه و قطعهقطعه شوند و تنها گالیور ششم که اسرائیل است بماند و لیلیپوت خاورمیانه را مدیریت کند.
به گزارش علیرضا احسانی نیا از پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار و به نقل از مشرق - روزنامه نیویورکتایمز امروز در مطلبی با اشاره به اینکه نقشه خاورمیانه را میتوان دوباره ترسیم کرد، به تشریح این تقسیمبندی پرداخت و نوشت: در مورد سوریه، رقبای فرقهای و قومی میتوانند حداقل به سه بخش تقسیم شوند.
این روزنامه در توضیح این تقسیمبندی نوشت: سوریه میتواند به سه بخش علوی، کردستان سوریه و سرزمین سنیها تقسیم شود. علویها، اقلیتی هستند که به مدت چند دهه است، سوریه و مسیر ساحلی آن را تحت کنترل خود گرفتهاند. کردستان سوریه میتواند از این کشور جدا شود و در نهایت با کردهای عراق یکی شود. سرزمین سنیها نیز میتواند جدا شود و با استانهایی از عراق تلفیق شود تا سنیستان را تشکیل دهد.
این روزنامه آمریکایی در بخش دیگری از مطلب خود به تقسیمبندی عراق پرداخت و نوشت: در میان امکانپذیرترین احتمالات، کردهای شمال میتوانند به کردهای سوریه بپیوندند. بسیاری از مناطق مرکزی، که تحت کنترل سنیهاست، به سنیهای سوریه بپیوندد و جنوب عراق نیز شیعه نشین شود.
نیویورکتایمز در ادامه به توجیه خود برای تقسیمبندی لیبی پرداخت و افزود: به خاطر رقابتهای منطقهای و قبیلهای قدرتمند، لیبی میتواند به دو بخش تاریخی خود تقسیم شود؛ «طرابلستانیا» و «سیرنایسا» و احتمالا کشور سومی با نام «فزان» در جنوب غربی.
در بخش دیگری از این مطلب به تقسیمبندی عربستان سعودی پرداخته شده و آمده است: مدتهاست، عربستان سعودی با اختلافات داخلی روبروست که این مسئله میتواند در صورت انتقال قدرت به نسل بعدی پادشاهان از میان برود. در واقع، اختلافات قبیلهای، اختلافات شیعه و سنی و چالشهای اقتصادی، اتحاد این پادشاهی را تهدید میکند. بنابراین عربستان میتواند به پنج منطقه تقسیم شود.
نیویورکتایمز همچنین به تقسیمبندی یمن اشاره کرد و نوشت: به دنبال برگزاری رفراندوم بالقوه در جنوب یمن برای استقلال این بخش، این فقیرترین کشور عربی میتواند به دو کشور تبدیل شود.
به نوشته این روزنامه، در یک حرکت قدرتمند، همه یا بخشی از جنوب یمن میتواند بخشی از عربستان سعودی شود. تقریبا همه تجارت سعودیها از طریق دریاست و دسترسی مستقیم به دریای عربی میتواند به کاهش وابستگی این کشور به خلیج فارس و نیز کاهش نگرانی از توانایی ایران برای بستن تنگه هرمز منجر شود.
اما سابق تجزیهگری آمریکایی مناطق بزرگ به کجا برمیگردد؟ با فروپاشی شوروی سابق و تأسیس جمهوریهای تازهاستقلالیافته قفقاز (گرجستان، آذربایجان و ارمنستان) و آسیای مرکزی (ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و قزاقستان) و انقلابهای غربگرای پس از آن در بخشی از این نواحی، ظن این میرفت که آمریکا به دنبال تغییر مرزبندیهای سیاسی موجود، برای آسانتر کردن مدیریت خود بر جهان است. روشی که لااقل بین اقتصاددانان امریکایی که شعار "کوچکتر، زیباتر" سر میدهند، سنتی کهنه است و ظاهرا جامعه سیاسی- اطلاعاتی آمریکا چندان بیعلاقه به استفاده از آن نیستند. از این روست که منطقه خاورمیانه نیز به عنوان قطب نفت و گاز جهان همواره در معرض خطر این زیباسازی به سبک آمریکایی است.
پیش از ورود به بحث بهتر است در باب جغرافیای این منطقه توضیحاتی داده شود:
واژه نادرست و مجعول خاورمیانه در معنای اخص شامل ایران، ترکیه و خاورمیانه عربی است، اما در قالب معنی اعم و خاور بزرگ، سودان، شاخ آفریقا، ماوراء قفقاز و آسیای مرکزی را نیز در برمیگیرد. با پیروزی آمریکا در جنگ خلیج فارس در سال 1991میلادی، بوش پدر، رئیس جمهور وقت آمریکا، عزم کشورش برای برپایی نظام نوین جهانی را مبتنی بر نشر ارزشهای آمریکایی در سراسر جهان و آمریکایی نمودن آن اعلام کرد.
ابتدا ناظران میپنداشتند که پروژه نظم نوین آمریکا فقط به صدور تفکر و سبک زندگی آمریکایی محدود می شود اما مدتی نگذشت که مشخص شد آمریکا در راستای صدور فرهنگ خود به دنبال بالکانیزهکردن جهان نیز هست. بر همین اساس نیروی هوایی ایالات متحده در سال 1995 میلادی با مشارکت هزار آیندهپژوه، برنامهای را با هدف پیشبینی بدترین وضعیتهای احتمالی پیش روی آمریکا و جهان در سه دهه آینده، به اجرا در آورد. نتایج این پروژه در قالب چهار سناریو در اختیار پنتاگون قرار گرفت:
1. دنیای کینگ خان: در ایندنیا چین پس از پیوند با ملتهای همسایه و همکیش به یک "ابرملت" تبدیل شده و ثقل مدیریت جهانی را از غرب به شرق منتقل میکند، بدین ترتیب تسلط غرب بر مدیریت جهانی پایان می یابد. این سناریو نظرات میرشایمر در مورد آینده چین را تأیید میکند؛ وی معتقد است خیزش اقتصادی چین نمیتواند صلحآمیز باشد و اگر رشد شتابان چین همچنان ادامه پیدا کند در چهار دهه آینده، آمریکا و چین وارد یک جنگ احتمالی خواهند شد.
2. دنیای زایباتسو: مجموعههای غولپیکر فراملیتی قدرت جهانی را در دست گرفته و اثرگذاری "دولت ـ ملتها" را به حداقل می رسانند. در این دنیا و با چنین وضعیتی نیروهای مسلح آمریکا وظیفه دارند امنیت آبراههای بین المللی و مسیرهای اصلی حمل و نقل هوایی و زمینی را به منظور اطمینان از آزادی انتقال انرژی و کالا، حفظ کنند. قابل توجه آنکه آمریکا میزبان بیشترین کمپانیهای فراملیتی با مبدأ آمریکایی است.
3. دنیای دردسرهای گالیور: فقر، تبعیض و بیعدالتی مشخصه اصلی این دنیاست، چرا که تنها 15 درصد ملتها مالک 85 درصد ثروت جهانی هستند. تبعیضهای اعمالشده در حوزه علوم و فناوریهای نوین و عدم دسترسی جوامع فقیر به دانش، این وضعیت را تشدید خواهد کرد.
4. دنیای هرج و مرجهای رایانهای: در عصر اطلاعات، دشمنان آمریکا میتوانند با نفوذ و از کار انداختن شبکهها، سیستمها و سامانههای اطلاعاتی، این کشور را فلج کنند. بدین ترتیب آمریکا از یک طرف باید پیشدستی کرده و دشمنان سایبری خود را نابود کند و از طرف دیگر با بازنگری در زیرساخت های اطلاعاتی، آنها را غیرقابل نفوذ نماید. از همین رو آمریکا با واگذاری کنترل اینترنت به سازمان ملل مخالف بوده و خواهان حفظ سلطه خود بر آن است.
در این پروژه برای خاورمیانه نیز یک نقشه نهایی در نظر گرفته شد بود که ثابت میکرد آمریکا به دنبال برپایی مجموعهای اقلیمی از ملتها است که دارای بازار مشترک و هیأتهای مرکزی با نظام اقتصاد جهانی بهویژه با جامعه غرب است؛ زیرا بر اساس برآوردهای موجود، بیشترین ظرفیت انرژی، بازار مصرف گسترده، نیروی کار ارزان و منابع انسانی کارآمد در برخی از علوم و فنون جدید، از مصادیق بالقوه منطقه است.
در حقیقت یکی از اصول اساسی نظم نوین جهانی آمریکا بر تغییر صورت بندی مرزهای ملی و حکومت اسلامی استوار می باشد.
در همین راستا طرح هایی مانند نقشه جغرافیایی جدید برای خاورمیانه ارائه شد که مبتنی بر آن، باید ایران به 7 کشور، عربستان به 5 کشور، عراق به 3 کشور، افغانستان به 3 کشور و ترکیه به 2 کشور تقسیم شوند. نتایج پروژه سال 1995 و نقشه های مفروض منتشر شده برای منطقه حاکی از آن بود که آمریکا قصد دارد پیادهسازی دکترین گالیوریسم در خاورمیانه را جزء اولویتهای خود قرار دهد.
دکترین گالیوریسم در مورد خاورمیانه به دکترین گالیورششم معروفاست.طراح این دکترین، جیمز بلکول (James Blackwell ) آن را این گونه تبیین میکند: «خاورمیانه همان «لیلیپوت» است که از میان شش گالیور آن یعنی ایران، مصر، عربستان، ترکیه، عراق و اسرائیل، پنج کشور اول باید تجزیه و قطعهقطعهشده و تنها گالیور ششم که اسرائیل است مانده و لیلیپوت خاورمیانه را سرپرستی کند.»
گالیور و گالیوریسم
در داستان گالیور، لیلیپوت شهر مردم کوتوله ای است که حتی در کف دست گالیور جا می شوند. گالیور یک جوان انگلیسی سفید پوست و در اندازه یک انسان طبیعی است. در این داستان گالیور بر سر گنجی که در زیر پای مردم لی لی پوت قرار دارد با یک کاپیتان انگلیسی درگیر بوده، و این درحالی است که مردم لی لی پوت کاری به گنج ندارند.
غربی ها خاورمیانه را لی لی پوتی می دانند که در آن کشورها سه دسته اند:
کشورهای نگران همچون کویت، امارات، قطر، عمان، بحرین و تونس که همواره به آنها گفته می شود ایران به زودی شما را می گیرد و یا عراق به زودی شما را می گیرد.
کشورهای آرزومند که دوست دارند گالیور منطقه باشند، مانند لیبی، یمن و عربستان. در داستان گالیور نیز پسر جوانی از اهالی لی لی پوت که خود را شوالیه لی لی پوت می نامد، پهلوان تخیلی است و خویش را در حد و توان گالیور تصور می کند. عربستان دوست دارد همانند ایران باشد ولی نمی تواند، معمر قذافی دوست داشت چون جمال عبدالناصر باشد، اما نتوانست.
کشورهای گالیور که شامل عراق، ایران، سوریه، ترکیه، مصر و اسرائیل هستند.
گالیورها باید به سود اسرائیل شکسته و تجزیه شده و به کشورهای آرزومند تبدیل شوند، کشورهای آرزومند باید به نگرانها بپیوندند و در نهایت کشورهای نگران باید در حالت ترس دائمی از اسرائیل بسر ببرند. در واقع تنها اسرائیل است که باید به عنوان گالیور باقی بماند. گالیورهای دیگر باید کوچک تر و ضعیف شده و همواره در نگرانی باقی باشند چرا که کشورهای نگران که مانند مردم لی لی پوت در دستان گالیور جای می گیرند، راحت تر پذیرای قیمومیت اسرائیل خواهند بود. بدین ترتیب ضروری است در جهت منافع اسرائیل و امریکا ریخت شناسی جهان اسلام دچار تغییرات فراوانی گردد.
خاورمیانه معاصر و گالیوریسم
حادثه یازده سپتامبر به آمریکاییها فرصت پیاده سازی طرح خاورمیانه بزرگ را داد. اولین بار کالین پاول وزیر خارجه وقت آمریکا، پروژه تغییر جغرافیای خاورمیانه را مطرح کرد و پس از آن به تدریج سایر مقامات آمریکایی ابعاد دیگر این پروژه را علنی نمودند. با حمله به عراق و سقوط صدام، مقامات آمریکا بار دیگر خاورمیانه نوین را یادآور شده و عراق را یکی از نقاط عطف تحقق این طرح دانستند چرا که از نظر ایشان، عراق دروازه ورود به خاورمیانه جدید بود. در همان زمان «دیک چنی» معاون بوش اعلام کرد راه خاورمیانه نوین از عراق میگذرد. آنها تصور می کردند که در مرحله سوم پروژه سختافزاری تحقق خاورمیانه بزرگ قرار دارند و این مرحله چیزی جز تهاجم رژیم صهیونیستی به لبنان با حمایت و هماهنگی آمریکا نبود. در همین راستا کاندولیزا رایس وزیر خارجه وقت امریکا، در تل آویو از فرارسیدن زمان خاورمیانه جدید خبر داد.
اما مقاومت حزب الله لبنان و شکست رژیم صهیونیستی در جنگ سی و سه روزه اکثر تحلیلگران را به این نتیجه رساند که این طرح آمریکایی مرده به دنیا آمده و تولد خاورمیانه جدید به شکست آمریکا و رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.
در واقع خاورمیانه جدید تداوم پروژه خاورمیانه بزرگ آمریکا است که در آن امریکاییها به دنبال روند تحولاتی که با ماهیت اسلامگرایی در خاورمیانه طی میشد، حتی پیش از حادثه یازده سپتامبر به دنبال تغییراتی اساسی در منطقه بودند. اسلام گرایی که آمریکایی آن را یکی از تهدیدات جدی و استراتژیک علیه منافع و امنیت ملی خود تلقی میکردند عامل اتخاذ این سیاستها بود. این موضوع در تدوین استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21 نیز مورد توجه قرار گرفته است.
امریکاییها برای تحقق خاورمیانه جدید دو استراتژی داشتند. تغییر رژیم با روش های سخت افزاری و اصلاح ساختار سیاسی کشورهای دوست. در نتیجه کشورهای خاورمیانه به چند دسته تقسیم شدند:
- کشورهای سرچشمه بیداری اسلامی مانند ایران.
- کشورهای دارای گروهها و جنبشهای اسلامی تاثیرگذار و در عین حال متأثر از جمهوری اسلامی ایران مانند لبنان. الگوی حزبا... لبنان در طول زمان در خاورمیانه رشد و تعمیق یافته است.
- کشورهای متأثر از ایران که سازش پذیر نبوده و ضمن اینکه مانع تحقق طرحهای آمریکا در خاورمیانه هستند، امنیت اسرائیل را نیز تهدید میکنند، مانند سوریه.
- کشورهایی که ارتباطی با جنبشهای اسلامی نداشته اما به جهت قدرتطلبی تهدیدی برای رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا محسوب میشدند، مانند رژیم سابق عراق.
- کشورهای کاملاً سازگار با سیاستهای آمریکا که تحولات داخلی شان آن ها را در معرض سقوط و خارج شدن از جرگه همپیمانان امریکا قرار داده است،مانند عربستان، اردن، مصر، کویت .
راهبرد اصلی امریکا برای مهار کشورهای مقاوم یا کشورهای بالقوه تهدید زا استفاده از پتانسیل اختلافات قومی و مذهبی است. با برهم زدن نظم و ایجاد هرج و مرج مسیر لی لی پوتی کردن خاورمیانه هموار می شود. طرحی که امریکاییها در این راستا دنبال می کنند، خطرات گسترده ای برای کشورهای منطقه در پی دارد.
سلطه آمریکا ماهیت اصلی ساختار و نظم جدید را تشکیل خواهد داد، از همین رو فرهنگ زدایی در منطقه و ترویج فرهنگ غربی و سایر فرهنگ های مغایر با فرهنگ ناب اسلامی و فرهنگ های بومی تشدید می یابد.
رفتار کنونی امریکا نشان دهنده این است که کاخ سفید دومینوی مبتنی بر قاعده بازی مهره ها را دنبال می کند. این کشور قصد دارد پس از اشغال افغانستان و عراق سایر کشورهای منطقه بویژه ایران و سوریه را نیز تحت سلطه خود درآورد. به همین منظور است که امریکا خاورمیانه و از جمله ایران اسلامی را محاصره جغرافیایی، نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کرده است.