فراموش کردم
رتبه کلی: 2575


درباره من
(تنظیم روی رگبار) (edrak021 )    

چندیست جان به حجم تنت جا نمی شود...

منبع : شعر از اصغر عظیمی
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۲/۰۹ ساعت 00:03 بازدید کل: 222 بازدید امروز: 222
 

بسم الرب الشهداء والصدیقین

 

تقدیم به جانبازان شیمیایی جنگ که هر روز با هر نفس هزار

بار شهید می شوند

دلیل ماندن باشیم....

 

 دلیل ماندن باشیم....

چندیست جان به حجم تنت جا نمی شود

 

هِی سرفه می کنی نفست وا نمی شود

 

بر گُر گرفتن تـو نسیمی بر آتش است

 

اکسیژنی که در نفست جا نمی شود

 

گرگی گرسنه در ریه ات زوزه می کشد

 

تعبیــر خواب گرگ بـــه رویـــا نمی شود

 

دکتر که عکس های تو را دیده بود گفت :

 

این زخم کهنه است ؛  مداوا نمی شود

 

در شهر مدتیست که در پیش پای تو

 

دیگــر بــه احترام کسی پا نمی شود

 

این پرده های کرکره چـون پلک پنجره

 

چندیست سمت آمدنت وا نمی شود

 

طعنه زده به دختر تو همکلاسی اش :

 

این سرفه ها برای تـــو بابا نمی شود

 

امواج سینه ی تو به من یاد داده است

 

دریا بدون مـــوج کــــه دریــا نمی شود

 

دریای بیقرار! تـــو اسطوره نیستی!!

 

اسطوره با مبالغه افسانه می شود

 

جایــی کـــه عقل مانـــع پـرواز آدمــی ست

 

عاقل تر آن کسی ست که دیوانه می شود

 

پروانه از شراره ی آتش به هیــچ وجه

 

"پروا" نکرده است که پروانه می شود

 

من با تو سوختم که بدانم چه می کشی

 

« احساس سوختن به تماشا نمی شود»

 

دلیل ماندن باشیم....

 

 

 

این مطلب توسط میثم رمضانی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۳/۰۲/۰۹ - ۱۸:۵۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)