فراموش کردم
اعضای انجمن(108) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن

چند خاطره طنز از دفاع مقدس

منبع : http://bohlool98.persianblog.ir/
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۸/۰۱ ساعت 09:59 بازدید کل: 302 بازدید امروز: 211
 

محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!!

-چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..

-پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!

یا مثلا میگفت:«پاشو جون من، اسم سه چهار نفر مومن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!

مسعود احمدیان هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم!

*****************

 

ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی».بچه خیلی شوخی بود.همه پکر بودیم.اگر بود همه مان را الان می خنداند.یهو دیدیم دونفر یه برانکارد دست گرفته و دارن میان.یک غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد.شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد:«نگه دار!»

 

بعد جلوی چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر خنده و دوید بین بچه ها گم شد.به زحمت،امدادگرها رو راضی کردیم که بروند!!

 

**************************

 

وقتی می رفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت:«من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!»

 

کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون.ما هم می خندیدیم بهشان.بنده های خدا نمی دانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!

 

***************************

 

بیست نفرهم نمی شدیم که صدای تانک هاشان آمد.حسن رحیمی فرمانده مان دادزد همه از سنگرها بیرون.فکر کردیم میخواهد فرمان حمله یا عقب نشینی بدهد.

 

-شروع کنید به سرو صدا کردن، هم دیگه رو صدا کنید زود باشید!

 

تکبیرها و داد و فریادها همان،عقب نشینی آنها همان..فکر کرده بودند خیلی زیادیم!

این مطلب توسط نویدصالحی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۰۸/۰۱ - ۱۰:۰۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)