فراموش کردم
اعضای انجمن(447) شعری تکان دهنده درباره امام زمان حضرت مهدی عدالت و لطف خدا پیامبر اکرم : توبه زیباست ولی در جوانی زیباتر قدرت بدنی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در جوانی بی حسین احساس پیری میکنم ارتباط با مدیریت انجمن مذهبی
جستجوی انجمن

معدن کرامات

منبع : http://hamaseh.erfan.ir/article/article.php?id=642
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۹/۰۳ ساعت 11:14 بازدید کل: 212 بازدید امروز: 176
 

عرب بادیه نشین وارد مدینه شد و از مردم سراغ کریم ترین و بخشنده ترین مردم را گرفت.

مردم مدینه، حسین بن علی (ع) را به او معرفی کردند. حضرت در مسجد در حال نماز خواندن

بودن که مرد عرب در مقابل ایشان ایستاد و اشعاری را در مدح ایشان و امیر مؤمنان سرود.

وقتی امام حسین(ع) نمازشان تمام شد، از غلامشان قنبر پرسیدند، آیا از مال حجاز چیزی

باقیمانده است؟

قنبر عرض کرد: «آری، چهار هزار دینار باقی مانده است؟»

امام حسین(ع) آن چهار هزار دینار را در عبای خود پیچیدند و به آن مرد دادند.

وقنی مرد پول ها را از حضرت گرفت، به شدت گریست. حضرت فرمودند: «چرا گریه می کنی؟ آیا

این مقدار پول حاجت تو را برآورده نمی کند؟» مرد گفت: «گریه ام برای این است، که چرا باید این

دست های سخاوتمند و با برکت، روزی زیر خاک پنهان شوند؟!»

این مطلب توسط نویدصالحی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۰۹/۰۳ - ۱۱:۲۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)