فراموش کردم
اعضای انجمن(686) مقررات انجمنهای سایت ارتباط با مدیر انجمن
جستجوی انجمن
سلام به همه (ehsas )    

خاطره سربازی خودم!18 دی 90 تا 20 خرداد 91!!!تورو خدا اومدی بخون همشو!

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۱۶ ساعت 23:52 بازدید کل: 1293 بازدید امروز: 268
 

 

سلام  خواهش میکنم بخونین بعدش نظر هم نداده باشین تموم سربازارو دعا

کنین....براتون آرزوی موفقیت دارم..یه مدت نمیام سایت بخاطر دلایلی!

...............................................................................................

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .15400000154000001540000015400000

سربازی

.......................................................

گاهی‌ وقت‌ها .. وقتی‌ از همه خیلی‌ خیلی‌ دوری


 
دلت آنقدر هوایی می‌شه که اگه دست خودت بود ،

 

 چمدون رو می‌بستی ، با اولین پرواز خودتو میرسوندی

 

 به اولین آغوشی که برات باز می‌شه ،

 

 و شاید اگر جرات می‌‌کردی !!!!

 

  همونجا روی شونه هاش خودتو از غمِ دنیا خالی‌ می‌‌کردی .

 

 
 
گـــاهــی‌ وقــت‌هـــا ...  

 

 دلت می‌خواد قبل از اینکه کسی‌ متوجه‌ات بشه ،

 

 

  چمدونت رو ببندی ، قبل از اینکه تردید سراغت بیاد

 

  با اولین پرواز برگردی خونه ،

 

 کفش و پالتو و شال گردنتو بگذاری دم در ،

 

  بری تو اتاقت ، سرتو بذاری روی بالش خودت ....

 

  و تنهایی‌‌هات با شکوه هر چه تمام تر بغل کنی‌ ...

 

 و عظمتِ یک عمر حرف‌های نزده رو زار بزنی‌ .. زار بزنی‌ .. زار بزنی‌

 

 راســـتــــی ....

 

 مـــنـــو بــبــخـــش ...

 

 که تو رو یاد روزهایی انداختم کهتکلیف خودت رو باخودت نمیدونی ...

 

....................................................................

 

سلام

    خیلی دوس داشتم بیشتر توضیح بدم از خاطراتم بگم ولی باور کنین اصلا حالو حوصله ندارم1

خیلی خب نمیخوام با تنبلیم شمارم نیروی منفی بهتون بدم  ...

 

    سال پیش یعنی 1390/10/18  رفتم سربازی!!خیلی خوشحال بودم ولی در پس این خوشحالی خیلی نگرانو

دلتنگ بودم!

 

لعنت به شانس من که همون موقع وابسته یکی بودم!لعنت به وجود خیانت کارش!

 

بگذریم...

2 ماه تبریز اموزش اولیه و همون کلاش رو دیدم!روز 20 بیستم اسفند اعزام شدم به شاهرود!!پادگان

 

تیپ 10 شاهرود 10 کیلومتری جاده مجن!همون نزدیکی جنگل ابر!

 

خلاصه تنهایی رفتم شاهرود  بعد تو شاهرود حدود 5 کیلومتر پیاده رفتم تا پادگانو پیدا کردم  یعنی تو کوه ها بودش!

 

بازم ببخشید با عجله دارم مینویسم ....

 

اولین شب پادگان که نظامیا میگن یگان گذاشتنم پست!!پست دکل موزیک.دکل

موزیک از اسمش معلومه وقتی میرفتی توش باد یجوری میزد که توش صدای

آهنگی میومد و بعضی وقتا خوشت میومد و بعضی وقتا انگار وجودتو ناآروم میکرد!

به قول خودم از قضا اون شب یه فشنگ مشکی رو گم کردم!بگذریم از دادگاه نظامیو

...هم بارون میبارید هم برف!تا خود صبح نخوابیدم

 

اول صبحی رفتم بگردم باز  تازه کل شبو گشته بودما!همین که با ناامیدی داشتم

برفارو میزدم کنار فشگ رو پیدا کردم انگار دنیا مال من شد1وای خدا اون روز فقط

خواسته من از خدا یه فشنگ بود!

........................

باز بگذریم...

 

تو کل ایران از بچه های قزوین بدم میاد که حدود 2 ماه با 45 نفر قزوینی

 

آموزش توپ 57 میلیمتری دیدم!در ضمن بگم من تو اموزشی تبریز کد 57

بودم!شاید یه حکمتی داشته!

...........................

بعد 45 روز مارو به نطنز فرستادن!بله اطراف همون نیروگاههبدترین شرایطو تو نطنز

تجربه کردم!!وای خدا بدترین شرایط!هیچوقت باور نکردم اونجا ایران بودش

وای چه قانونایی داشت!همه چیز لوتی بود حتی سرهنگش.

یه روز سرهنگه اومد بازدید بهش گفتیم (در ضمن بگم منو داشم موسی که اتفاقی

اونم اسدی بودو اونجا گفته بودیم پسر عموییم!!و صمد و یه قزوینی که خیلی گریه

میکرد)بله بهش گفتیم مارو اذیت میکنن!سرهنگه برگشت گفت: نزارین برن تو

کانکس بخوابن پتوشونو بدین بیرون کنار توپها بغل عقربای سیاه بخوابن!

........................

باز میگذرم...

............................

رفیقم موسی یه اهنگی از سعید اسایش میخوند  فقط یه تیکشو بلد بودا!

 

بعضی وقتا که داغون بودیمو اشکمون درمیومد من همون یه تیکه رو میخوندمو

وایییییییی دنیا مال ما بوده و نفهمیدیم!

 

یه لحظه فکر کنین؟؟؟؟در کنار اون همه بدبختی یه اهنگ شاد بخونی اونم یه بیتشو

بلد باشی همش تکرار کنی...

...............................

در اوج ناامیدی بودمو خدمتم برخلاف بقیه دوماه مونده بود  که بعد 20 روز تسویه ام

در کمال ناباوری اومدش!!!در پوست خود نمیگنجیدم!

 

وای با گریه از بچه ها خدافظی کردمو دل کندم!وقتی اومدم شاهرود باز گفتن باید

همینجا شاهرود 20 روز دیگه بمونی خیلی دردناک بودش!!

 

خلاصه موندیمو گذشت ولی خیلی سخت بود ش خیلی!!!

 

هر شبم با رفقای دانشگاه میحرفیدم 1 یا 2 یا 3 ساعت!باور کنین!

 

در ضمن اینم بگم من وقتی دانشجو بودم یعنی در حین دانشجویی  رفتم سربازی

!!

 

نه دانشگاه نه کس دیگه ای نفهمیدن!!!

 

کل خدمتم 5 ماه و 2 روز بودش!

....................................................

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته

جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته

جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست

جواب هم‌صدایی‌ها پلیس زد شورش نیست

نه بمب هسته‌ای داره، نه بمب‌افکن نه خمپاره

دیگه هیچ بچه‌ای پاشو روی مین جا نمی‌زاره

همه آزاده آزادن، همه بی‌درد بی‌دردن

تو روزنامه نمی‌خونی، نهنگا خودکشی کردن

 

جهانی را تصور کن، بدون نفرت و باروت

بدون ظلم خود کامه، بدون وحشت و تابوت

جهانی را تصور کن، پر از لبخند و آزادی

لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی

 

تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه

اگه با بردن اسمش گلو پر میشه از سرمه

تصور کن جهانی را که توش زندان یه افسانه‌س

تمام جنگای دنیا، شدن مشمول آتش‌بس

کسی آقای عالم نیست، برابر با هم‌اند مردم

دیگه سهم هر انسان تن هر دونه‌ی گندم

بدون مرزو محدوده، وطن یعنی همه دنیا

تصور کن تو می‌تونی بشی تعبیر این رویا

 

.....................................................................................................

راستی اینم بگم شبهای پادگان رو با کتابی میگذروندم دوس دارم اسمشو بگم!

 

اولین تپش های عاشقانه قلبم  نوشته یعنی نامه های فروغ فرخ زاده به همسرش شاپور

این کتابو پسرش کامیار شاپور و  همسایشون عمران صلاحی  جمع آوری کردن

اگه کسی خواست درباره کتاب بدونه میتونه ازم بپرسه...

..............................................................................................................

 

.....................................................................................................................................

مـــی خـــواســـتـــم...

 

 

  پــیــش رویـتدنــیــا را بـه زانـو در بـیـاورم

 

 

   مـــی خـــواســـتـــم...

 

 

  تـمـام بـاغـچـه هـا را بـرایـتاقـاقـی بـکـارم

 

 

   مـــی خـــواســـتـــم...

 

 

   شــب هـایـت سـتـارهبـاران بـاشـد

 

 

   نه بی ستاره ، بارانی

 

 

   مـــی خـــواســـتـــم...

 

 

   خـوش خـبـر تـریـن قـاصــدک هـا را

 

 

   بــرایــت بـه بـاد بـسـپـارم

 

 

   مـــی خـــواســـتـــم...

 

 

   بـرایـت کـوچـه هـا را گـردگـیـری کـنـم

 

 

   آیـنـه هـا را چـراغـانـی...!

 

 

   مـــی خـــواســـتـــم...

 

 

   «عـــاشــقـــت بـــاشـــم»

 

 

   بــبــخـــش

 

 

   طـاقــت نـداشـتـی...

 

 

   بــبــخــش

 

 

  نـــمـــانــــدی !!!

...................................

 

  قشنگیه  " لـیـاقـت " به اینه که ...

 

 

 

  هـمـه نـمـیـتـونـن داشـتـه بـاشـن !!!

..........................................................

 

رهـــایـــم کـــردی

 

 

 

 

  چـــرا کـــه

 

 

 

 

 

  بـرهـنـگـی ات را نـجـویـدم !!!

 

 

 

 

 

  بـوسـه هـایـت را نـدریـدم

 

 

 

 

 

  …و طعم گس گناه را …نچشیدم !!!

 

 

 

 

 

  رهــایــم کـــردی ...

 

 

 

 

 

  چــون ؟!

 

 

 

 

 

  عـشــق ورزیــدم ...

 

 

عکس های مراسم شب قدر - www.taknaz.i

 

 

 

 

 

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۰/۱۷ - ۰۰:۰۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)