شاید آرام تــر می شدم !!!
فقــط و فقـــط
اگر می فهمیدی ،
حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی نوشته نشده اند !!!
هــــوای تو به حَتم ابری ست ...
که به هر زمان هوایــی ات می شوم،
اتاقم را سیـل می بــرد ...
بــرای خـــودم
مـــردی شـــده ام !!!
بــی صــدا گــریــه مــیــکــنـــم
ایــن روزهــا
در ســکــوت ســرسـخــت
دنـــیــــا
مـــواظـــبـــم بـــاش
قـــلـــبــــمهـــنـــوز
زنـــانــــه مــی تـــپــــد !!!
گاهي بايد با تمام وجود زنانگيت را خرج کني ...!!
گاهي بايد با تمام وجود مردانگيت را خرج کني ...!!
نــه در تــخــت خــواب ...!!
در مــشـــکلات ...!!
در بـاهـم بــودنـهـا ...!!
در کوتاه آمدن ها ...!!
در روزگار سردو گرم ...!!
در ادامه راه حتي پياده ...!!
آن موقع هست که ميتواني به زنانگيت افتخار کني ...!!
آن موقع هست که ميتواني به مردانگيت افتخار کني ...!!
خـــداحافـــظ نـگــو وقـتـی ....
هـنـوز درگـیـر چـشـمـاتـم
نرو امروز بمون فردا که من " هـــاه " نفسهاتم ...
دلم دلشوره می گیرد هوای رفتن که میگیری !!
زمستان سردی است ...هوا نیمه تاریک است
ابرهای سیاه جلوی سپیدی آسمان را گرفته اند !
باران و برف نمی بارد ...
اما سوز باد مثل زوو زه ی گرگ می ماند و سوز و سرمایی که
از لای پنچرها و در به درون اتاق می رسد ...
غمگینم ... نمیدانم چرا ...
شاید سردی هوا دلم را سرد و بی روح کرده است !
در آن گوشه آتشی روشن کرده ام ....اما ...
آتش هم نمیتواند قلب یخ زده ام را باز کند
از پنچره بیرون را تماشا میکنم
یاد روزهای خوبی می افتم !!! که باهم میخندیدیم ،
آه میفهمم ... دلیل سردی روح و بدنم را ...
نبودن تو و گرمای عشقت مرا سرد کرده است
بـــرگـــــرد بـــی تـــو غـمـگـیـ نـم ..
..........................................................................................
قـــهـــر ها بـــهـــانــــه اســــت !!!
کسی که دوستت دارد ...
برای ماندن در بين هزاران نقطه ی سياه شب
حتی اگر یک نقطه ی سپید بیابد دلیلش می کند برای ماندن !!!
و کسی که می خواهد برود ...
در سپيدی روز حتی اگر نقطه ای سياه را هم نيابد
با انگشتش به گوشه ای اشاره می کند
که انگار نقطه ای سياه يافته !!!
کسی که رفتنی است
بــــگــــذار بـــرود !!!
رودخانه اگر عاشق دريا بود
عشقش را به چاه فاضلاب نمی داد !!!
و در اخر....