|
رتبه کلی: 2013
|
|
درباره من من سعید شهابی
24 ساله هستم.
کاردان معماری و دهیار روستای گونلو
به تازگی ازدواج و صاحب یه دختر کوچولوی خوشگل و ناز شدم.
و...
|
نرگس
نرگس بابایی
مرد قصه ها(تقدیم به عاشقان مولا)
وبسایت معمار ایرانی
سلام
امروز می خوام وبسایت خودم به اسم معمار ایرانی رو براتون معرفی کنم.
این وبسایت از سال 86 شروع به کار کرد.ولی به علت اینکه سرور رو جای بدی انتخاب کرده بودم و اون سرور جمع کرد و رفت وبسایت از بین رفت ولی دوباره شروع کردم تا از دوباره بسازمش.
کسانی که می خوان تو بارگذاری مطالب به اسم خودشون کمکم...
تاریخ درج:
۹۳/۰۲/۲۱ - ۱۰:۵۵ 0 نظر , 146
بازدید
سلام دوباره خدمت دوستای گلم
سلام من یه مدتی بود از دنیای اینترنت دور شده بودم که می خوام از امروز دوباره شروع کنم.
...
تاریخ درج:
۹۳/۰۲/۲۱ - ۱۰:۵۱ 0 نظر , 141
بازدید
دکوراسیون و مدل تخت خواب بچه ها
دکوراسیون اتاق خواب بچه
مدل تخت خواب اتاق بچه
2013دکوراسیون و مدل تخت خواب بچه
دکوراسیون و مدل تخت خواب بچه
دکوراسیون خواب بچه
مدل تخت خواب بچه
دک...
داستان کوتاه دوست داشتن ... ( از دستش ندین ) !
اول لایک کن بعدا بخون نظرو امتیاز یادت نره ممنون !! !
سلام دوستای خوب و گلم ، اینو حتما بخونید ، خیلی قشنگه.
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم صورتت از شرم قرمز شد
و سرت رو بهزیر انداختی و لبخند زدی
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت...
دخترکوچولوی من
تصاویری زیبا از طبیعت ........
داستان عاشقانه کوتاه 5
روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.
سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست...
تاریخ درج:
۹۱/۰۹/۰۸ - ۱۹:۲۹ 0 نظر , 382
بازدید
داستان عاشقانه کوتاه 4
مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....
لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن...
تاریخ درج:
۹۱/۰۹/۰۸ - ۱۹:۰۸ 2 نظر , 488
بازدید
داستان عاشقانه کوتاه 3
روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.
قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت ...
تاریخ درج:
۹۱/۰۹/۰۸ - ۱۹:۰۵ 2 نظر , 475
بازدید
داستان عاشقانه کوتاه 2
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.
دختر گفت او هم به آن ...
تاریخ درج:
۹۱/۰۹/۰۸ - ۱۹:۰۳ 2 نظر , 542
بازدید
داستان عاشقانه کوتاه 1
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر
پسرک گفت که او مرده و اون رو به...
تاریخ درج:
۹۱/۰۹/۰۸ - ۱۹:۰۲ 3 نظر , 554
بازدید
آثار تاريخي شهرستان ميانه
پیشینه و قدمت تاریخی میانه
پیشینه و سابقه تاریخی شهر ستان میانه به دهها سال قبل از میلاد مسیح باز می گرددو بعضی نوشته ها سابقه تاریخی میانه را تا 720 سال پیش از میلاد نیز نقل می کنند.
وجود کتیبه های آشوری و اورارتویی در بعضی مناطق آذربایجان و کشف آثار باستانی و مجسمه های سفالین در شهرستا...
تاریخ درج:
۹۱/۰۷/۰۶ - ۱۴:۰۵ 6 نظر , 1093
بازدید
عکس عاشقانه
...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۳۱ - ۱۳:۱۰ 1 نظر , 1210
بازدید
بناهای تاریخی آذربایجان شرقی
بناهای تاریخی آذربایجان شرقی
خانه مشروطیت:
خانه کوزه کنانی ها که بعدها برای زنده نگهداری خاطرات نهفته در آن « خانه مشروطیت» نامیده شد. در سال 1247 شمسی توسط حاج مهدی کوزه کنانی ( ابوالمله ) بنا نهاده شد. به سبب موقعیت ویژه این خانه در جوار بازار قدیم...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۳۱ - ۱۲:۴۹ 6 نظر , 1227
بازدید
داستان عاشقانهی یک شعر
این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم
شعری زیبا از مهرداد اوستا :
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
کی ام، شکوفه اشکی که ...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۲۰ - ۱۸:۱۷ 1 نظر , 597
بازدید
خاطرت هست؟
خاطرت هست؟
می گفتم در قانون من
چه بدانی چه ندانی،
چه بخوانی چه نخوانی
وقتی خون به نقطه ی جوش می رسد،
...شعر می شود...
اما چند روزیست واژه ها خیال قافیه شدن ندارند!
شعر امشبم تنها یک کلمه ...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۲۰ - ۱۸:۱۲ 1 نظر , 517
بازدید
صداي پاي عشق
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دست شو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم.اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماشدیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بودباید بهش می گف...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۲۰ - ۱۸:۰۱ 0 نظر , 689
بازدید
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
|