|
النا امیری
(elena-amiri )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
264 بازدید امروز: 260
توضیحات:
پس از آفرینش آدم خدا گفت به او : نازنینم آدم ...
با تو رازی دارم اندکی پیشتر آی ... آدم آرام و نجیب آمد پیش ... زیر چشمی به خدا می نگریست محو لبخند غم آلود خدا ، دلش انگار گریست نازنینم آدم ... قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید یاد من باش ... که بس تنهایم بغض آدم ترکید ... گونه هایش لرزید به خدا گفت : من به اندازه ی .... من به اندازه ی گلهای بهشت ... نه ... به اندازه عرش ... نه ... من به اندازه ی تنهایی ات ای هستی من دوستدارت هستم ... آدم ... کوله اش را برداشت خسته و سخت قدم بر می داشت راهی ظلمت پر شور زمین ... طفلکی بنده ی غمگین ، آدم ! در میان لحظه ی جانکاه هبوط زیر لبهای خدا باز شنید نازنینم آدم ... نه به اندازه ی تنهایی من نه به اندازه ی عرش نه به اندازه ی گلهای بهشت ... که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش ! نازنینم آدم .... نبری از یادم ! ...
درج شده در تاریخ ۹۴/۰۱/۲۴ ساعت 02:42
برچسب ها:
1
2
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|