فراموش کردم
رتبه کلی: 3567


درباره من
دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم
نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی
عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست ... اما حیف این تازه اول یک زندگیست
زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!
الهم-م (elham2012 )    

بهشت و جهنم+پویا براتی با اسم نفس ممنوع

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۶/۰۳ ساعت 21:55 بازدید کل: 579 بازدید امروز: 156
 

روزي يک مرد با خداوند مکالمه اي داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلي هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکي از آنها را باز کرد، مرد نگاهي به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روي آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوي خوبي داشت که دهانش آب افتاد، افرادي که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند، به نظر قحطي زده مي آمدند، آنها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند، اما از آن جايي که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمي توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را ديدي، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند، ولي به اندازه کافي قوي و چاق بوده، مي گفتند و مي خنديدند، مرد گفت: 'خداوندا نمي فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، مي بيني؟
اينها ياد گرفته اند که به يکديگر غذا بدهند، در حالي که آدم هاي طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر مي کنند!!
هنگامي که موسي فوت مي کرد، به شما مي انديشيد، هنگامي که عيسي مصلوب مي شد، به شما فکر مي کرد، هنگامي که محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد، گواه اين امر کلماتي است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، اين کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي کنند که يکديگر را دوست داشته باشيد، که به همنوع خود مهرباني نماييد، که همسايه خود را دوست بداريد، زيرا که هيچ کس به تنهايي وارد بهشت خدا (ملکوت الهي) نخواهد شد.
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۶/۰۸ - ۱۹:۰۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)