سفره ی خالی ما را همه دیدند جز او
از چنین وضعیتِ جامعه اش بی خبر است !
دید ما را به فغان آمده ایم از " تبعیض "
به ندیدن زده خود را ، نه که اصحابِ زر است !
در نیویورک به تصویر کشد هر سِتمی !
طفلک آنقدر به دنبال حقوقِ بشر است !
لیک در کشور خود، وضعِ " معلم " را نه -
که به تنگ آمده از سختی و آسیمه سر است !
یا ندیده ست که کور ، و نشنیده ست که کر !
شایدم دیده ولی کج منِش و بد گُهر است !
دیگرش باز نصیحت نکنم خسته شدیم
کار ما سوره ی یاسین و طرف ، گوشِ کراست
هر کجی در نظرش راست و هر راست، دروغ !!
او که در " قلب وقایع " همه جا جلوه گر است !
این همه جمع شدند در همه ایرانِ بزرگ
پیش چشمان حقیرش به گمان، صد نفر است !
بشکند میکروفنت ، کور شود تصویرت !
که تو بی " خیر" و سراپا همه اجزات، "شَر" است !
چشم بد کور !! " معلّم " همه عزت مندند
بی نیاز از تو [ یِ ] نفرین شده ی بی هنر است !
این نه " ملّی " ست که " مَیلی " ست همه رفتارت
راه ما از تو جدا ، حربه ی تو بی اثر است !