بنام خدا
.............................
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت.
عصر روز پنجشنبه بارش اولین برف درست و حسابی خیابان های شهر را سفید پوش کرد و محبور کردم به سمت خانه برگردم.
ایستگاه تاکسی که رسیدم دو سه نفری مسافر منتظر بودند.
تا رسیدن تاکسی که چند دقیقه ای طول کشید خیل جمعیت پشت سر هم ردیف و یک صف طولانی بوجود آمد که متاسفانه هر راننده تاکسی که از راه میرسید بدون در نظر گرفتن نوبت و اول ایستگاه ،جلوی هر آشنایی که میدید ترمز میکرد و سوار .......حوصله کردم ولی انگار این روند در روزهای برفی و کمی تاکسی به یک عادت لازم الاجرا برای تعدادی از رانندگان تبدیل شده.
نتوانستم مثل خیلی ها ساکت باشم،اعتراض هم که کردم بد و بیراه شنیدم
چند روزه دارم شعر بالا رو با خودم زمزمه میکنم/