کدخدای روستایی در گذشته هایم
تهدید کرد
اگر اینبار به گذشته برگردی
اعدامت می کنم
اما من
تیله های آبی ام را
در چشم های دختری جا گذاشتم
که اگر از چشمه ای در گذشته آب می خورد
من در آینده ام سیر می شدم
هرگز آن کدخدا را دوست ندارم
که اثر انگشت تمام دختران روستا را
در طرح معصومیت یک قالی
زیر پا گذاشت
هرگز او را دوست ندارم
که بهار روستایمان را فروخت
به ده بالایی
و با دستانش
دهان تمام چشمه های این حوالی را
به قصد مرگ گرفت و
تهدید کرد.