فراموش کردم
رتبه کلی: 342


درباره من
«« الهه »» (emadvahdan )    

پیشاپیش مهرتان مبارک

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۶/۳۱ ساعت 08:32 بازدید کل: 161 بازدید امروز: 161
 

 

...

 

چه زود دیر می شود. در باز شد... برپا !... بر جا ! درس اول : بابا آب داد

ما سیرآب شدیم. بابا نان داد ، ما سیر شدیم... اکرم و امین چقدر سیب و انار

داشتند در سبد مهربانی شان... و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود و چقدر همه

منتظر آمدن حسنک بودند... کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم

و درزندگی گم شدیم. همه زیبایی ها رنگ باخت...! نگاهمان سرد شد و دستانمان

خسته... دیگر باران با ترانه نمی بارد! و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ، پژمردیم...

و خشکزار زندگیمان تشنه آب شد... و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می

کنیم، جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم، و در ذهنمان جز همهمه زنگ

تفریح ، طنین صدایی نیست...! و امروز چقدر دلتنگ "آن روزها" ییم و هرگز

نفهمیدیم ، چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم... پاکن هایی ز پاکی

داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از

حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترهایمان از کاه بود تا

درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم.. کاش میشد کوچک

میشدیم کاش یک روز کودک میشدیم ...

پیشاپیش مهرتان مبارک.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۶/۳۱ - ۰۸:۳۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)