سلام دوستان عزیزم ممنون میشم به مطلب من هم نظر و امتیاز بدید ؟
اگه به زور روزگار از زندگیت میرم کنار
میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیونه وار
تو گریه های زارو زار سپردمت به روزگار
این از خودم گذشتمو پای خاطرخواهیم بذار
خیال نکن که خواستمت این اونه که می خواستمت
به قبله ی محمدی اینه که حرف راستمه
می خوای واست همین وسط داد بزنم
با تار زلفات دلمو دار بزنم
پیش همه خلق خدا زار بزنم
گریه کنون سر توی دیوار بزنم
بعد یه عمر آزگار یه عاشقی تو روزگار
از عشق تونست که بگذره بدون باختن تو قمار
اگه به زور روزگار از زندگیت میرم کنار
میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیونه وار
دختر و پسری عاشق هم بودند و می خواستند با هم عروسی کنند
دختره فقیر بود پسره وضعش یه کم بهتر بود.
پسر سوم دبیرستان بود دختر دوم دبیرستان
قرار بود پسره بعد از اینکه کنکور قبول شد
با خانواده برن خواستگاری.
جمعیت خانواده دختر زیاد بود و پدر و مادرش منتظر بودند
یکی بیاد دست دختراشونو بگیره ببره خونه بخت .
پسر متوجه میشه یکی از دخترای محل خیلی خاطرشو میخواد
ولی پسره که عاشق دختر دیگه ای بود بهش توجهی نکرد
پسر فکر نکرد که دختره مثل خودش عاشق شده و
درد عشق هم خیلی زیاده .
پسره پیش دانشگاهی میشه و چند ماه مونده به کنکور
میشنوه که معشوقش نامزد کرده پسر شوکه میشه
اون که تنها آرزوش خوشبختی دختره بود
حالا می دید اون نامزد یه پسر بیکار و بیسواد شده
دختره بهش پیغام میده و میگه:خوش به حال نامزدم
به اونی که میخواست رسید ولی من یه اونی که می خواستم نرسیدم
پسر از درد از دست دادن دختر داشت می مرد
حالا می فهمید اون دختری که عاشقش شده بود
چه دردی می کشیده و اون خبر نداشته
پسر که حاضر بود جونشو فدای دختر کنه
حالا میدید اون مال کس دیگه ای شده
کاری هم از دستش بر نمی یاد
ولی پسر به یک حقیقت بزرگ پی می بره
پسر تازه معنی عشق رو می فهمه
اون میفهمه که عشق فقط دوست داشتن نیست
عشق یعنی:به هم نرسیدن،در حسرت دیدار معشوق
سوختن و از درد فراق مردن است
چون عاشقان واقعی هیچ وقت بهم نرسیدند
مثل لیلی و مجنون،شیرین و فرهاد و هانی و شه مرید.