یک شبی مجنون نمازش را شکست ********بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود********فارغ از جام الستش کرده بود
گفت:یارب از چه خوارم کرده ای********بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای********وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشق به جانم می زنی********دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن********من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم********این تو ولیلای تو، من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم********در رگت پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی********من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم********صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت اواریه صحرا نشد********گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یاربت********غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی*******8دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی ********در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود********درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم********صد چو لیلا کشته در راهت کنم
(محمدزاده، شهریار-مراقبه)