•هنگامی که نوح به درگاه پروردگارش دعا کرد که:

من مغلوب شده ام پس مرا یاری فرما

هرگز به ذهنش خطور نمیکرد که الله بشرییت را به خاطرش غرق میکند!!

و ساکنان زمین نابود میشوند مگر او و همراهانش در کشتی.. پس به پروردگارت اعتماد کن،،

•ابراهیم تنها فرزندش را بر زمین زد و چاقویش راتیز کرد تا او را ذبح کند..

و اسماعیل تکرار میکرد: انجام بده آنچه به آن امر شده ای!!

و هر دوی آنها نمیدانستند گوسفندی آماده برای این لحظه پایین می آید..

•هنگامی که الله یوسف را از زندان بیرون آورد،،

نه صاعقه ای فرستاد که در زندان را از جا برکند و نه به دیوار های زندان امر کرد تا بریزند!!

بلکه رویایی را در آرامش شب در حالی که پادشاه خواب بود به خیال پادشاه فرستاد!!

•موسی در تاریکی شب به سمت آتش میرفت تا آتشی برای روشنای شبش بیاورد..

هرگز در درون خود به این فکر نمیکرد در حالی که دارد صدای نفسهای خسته خود را میشنود میرود تا صدای پروردگار جهانیان را بشنود!!

• موسی شیرخوار بود و گرسنه شد و صدای گریه اش قصر را پر کرده بود و هیچ شیر دهنده ای را نمیپذیرفت!!

همه به او مشغول بودند .. آسیه .. پرستاران .. نگهبانان ..

همه این گره ها بخاطر رحمت و لطف پروردگار جهانیان بود به قلب زنی که آنسوی رودخانه مشتاق فرزندش بود..،

• تاریکی و ظلمات بر یونس زیاد شد .. و هم و اندوه او را فرا گرفت !!

پس هنگامی که معذرت خواهی کرد و ندا داد:

(لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين)

هیچ معبودی جز تو نیست پاک و منزهی همانا من از ظلم کنندگان گشتم

الله تعالی فرمود:

(فاستجبنا له ونجيناه من الغم)

پس استجابت کردیم برای او و او را از غم نجات دادیم ..،

• ناراحت و اندوهگین بر روی رختخوابش دراز کشیده بود !!!

همسر و عمویش درگذشتند (صلی الله علیه و سلم) پس پروردگار به جبرئیل دستور داد او را به آسمان بیاورد .. و با دیدار انبیا و ملائکه او را آرامش دهد و از اندوهش بکاهد..،

•• پس به پروردگارمان اعتماد کنیم و دستهای تضرع را به سویی ملک وهاب بالا ببریم و بدانیم که بالای این هفت آسمان:

پروردگاریست رحیم .. غنی .. کریم .. حکیم ...

رب رحيم .. غني  .. كريم .. حكيم ..