فراموش کردم
رتبه کلی: 1769


درباره من
آسمان ارزانی چشمان مستت عشق من ...

خداوندا! اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگویم، هزاران جلد کتاب می شود ولی آنچه در دل دارم یک جمله بیش نیست: دوستت دارم.
----------------------------
بگوئیدشان
من دیدم عابری دعا میخرید
وثروت میفروخت
من دیدم قلبی عشق گدایی می کرد
شاید گلی پرمرده باشد
شاید...
لذتی بود در تبسم
لذتی بود در لمس گلبرگ بنفشه
لذتی بود در نگاهی“ژرف“ ژرف تر از ایمان به آسمان
لذتی بود در درک سیاهی شب
لذتی بود در هم صحبتی شقایق
لذتی هست...آری“لذتی
عابر های خیابان مترو“که دل را صدا می کنند ارام بگوئید
دلم تنگ شده
بگوئید دلم برای یک لبخند یک صدا تنگ شده
بگوئید دلم برای ناله ی ساز عشفه ی رز لبخند های بهار نارنج استواری سپیدار برای آواز رود
دلم برای زندگی تنگ شده
بگوئید“بگوئید
آرزوی عابران خیابان دل“تن تقدیر را می لرزاند
بگوئیدشان
کسی که در شب صدایشان میکرد
بگوئیدشان...
--------------------------------
گفته بودي فردا ،

پشت اين پنجره ها ،

غنچه اي مي رويد ،

و کسي مي آيد ،

ديرگاهيست که من ،

پشت اين پنجره ها منتظرم ،

ولي اينجا حتي ،

رد پايي هم نيست...
عسل ام (ey-kash )    

یه روز یه ترکه....

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۴/۱۶ ساعت 01:17 بازدید کل: 202 بازدید امروز: 118
 

یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره
عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم
اینها را هم میشود خورد

این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی ره

...........................

یه روز یه ترکـــه میره جبهه
بعد از یه مدت فرمانده میشه
یه روز بهش می گن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش
جواب میده کدوم داداشم؟
اینجا همه داداش من هستن
اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد

اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری

..........................

به یه ترکه خواست کتاب بنویسه
برای تالیف آن کتاب حدود چهل سال تحقیق و مطالعه کرد و بیش از ده هزار کتاب را تمام خواند و به حدود صد هزار کتاب، مراجعه مکرر داشت
او برای یافتن منابع و کاوش در کتاب خانه های هند، ترکیه، ایران، عراق و ...، سفرهای متعدد انجام داد و بالاخره یک کتاب یازده جلدی نوشت

این ترکه کسی نبود جز علامه امینی و آن کتاب نیز همان الغدیر بود

.........................

یه روز یه ترکه داشته ذکر میگفته
در وسط ذکر هنوز تمام نشده بود که یک حوری بهشتی با جامی در دست از سمت راست او می آید و جام شراب بهشتی را تعارف میکند
اما چون ذکر هنوز تمام نشده بود ترکه به حوری اعتنا نمیکنه
حوری از سمت چپ میآید ولی بازهم ترکه اعتنا نمیکنه و حواسش را جمع ذکر حقتعالی میکند
تا اینکه حوری از نظر ناپدید میشه و ترکه بالاخره ذکر خدا را همانگونه که استادش گفته بود کامل میکنه

این ترکه کسی نبود جز علامه طباطبایی

این مطلب توسط علیرضا رستمی کیا بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۰۴/۱۶ - ۰۱:۲۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)