ما بدان قامت و بالا نگرانیم هنوز
وز غمت خون دل از دیده روانیم هنوز
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز
به امید تو شب خویشتن آریم به روز
آن جفا دیده که بودیم همانیم هنوز
ای دریغا که پس از آنهمه جانبازیها
بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز
دیگران وادی عشقتو به پایان بردند
ما به یاد تو در این دشت دوانیم هنوز
آرمیدند همه در حرم حرمت و ما
ساکن کوی خرابات مغانیم هنوز
نو بهار آمد وبگذشت ولیکن من ودل
همچنان در تب آسیب خزانیم هنوز
نه گلت خار بر آورد و نه از جورت کاست
باری از هستی خود ما به گمانیم هنوز
بس شگفت است که با اینهمه تابش چون بخت
در پس پرده پندار نهانیم هنوز
ما از این چرخ کهن گرچه بسی پیرتریم
همچنان از مدد عشق جوانیم هنوز
اوستاد همه فن بوده و هستیم ((ادیب))
با همان نام و همان شوکت و شانیم هنوز
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۹/۱۳ - ۰۱:۱۴
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.