فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 1420


درباره من
فتانه پارسا (fafalove )    

وعده های دروغی

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۹/۰۶ ساعت 13:56 بازدید کل: 654 بازدید امروز: 278
 

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر بیرون رفت دید نگهبان پیری با لباس اندک نگهبانی میدهد به او گفت سردت نیست؟نگهبان گفت چرا اما مجبورم طاقت بیاورم! پادشاه گفت به قصرم میروم و لباس گرم برایت می اورم.پادشاه به محض اینکه به قصر رفت سرما را فراموش کرد.....فردای اون روز جنازه ی یخ زده پیرمرد را حوالی قصر پیدا کردنددر حالی که با خط ناخوانا نوشته بود من هر شب با همین لباس کم طاقت اوردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پا در اورد

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۹/۰۶ - ۱۳:۵۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)