|
faRNaz
(
![]()
آلبوم:
old memories
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
88 بازدید امروز: 86
توضیحات:
این من ام.. زنی در آستانه ی فصلی سرد شاید .
ولی نه چرا سرد ؟ تلفیقی از تمام فصل ها . زنی که بسته به طبیعت اش گاهی سرد است و گاهی گرم . گاهی رنگ به رنگ و گاهی خالی از هر چه هست و نیست . زنی لب فرو بسته از آزار روزگار تا کسی نشود و نفهمد ,که باد به گوش کسی نرساند چه ها کشیده و رسیده به امروز زنانگی من همین سال های جوانی ام فراموشم شده . فراموشم شد بس که تا بوده اسیر و بندی ؛بندی بودم ناخواسته که تمام هویت و علایق مرا به تاراج برد . اما همیشه و همیشه دنبال راهی گشتم برای فرار از زندانی که نمی خواستم اش. همیشه خدا شاکی بودم از حکمی که به واسطه ی اشتباه کاملا نابخردانه ی خودم و اطرافیانم رقم خورده بود . و اما من .... زنی که دوست داشت و هنوز هم دارد ؛ زندگی را به رسم عاشقی به رسم دلدادگی به رسم دیوانگی . به تقدیر و سرنوشت آدمی که همه میگفتند جزو مقدرات هست را نمیخواستم که باور کنم . درد داشت و دارد هنوز هم . زخم خوردم از این بازی سرنوشت. باز دردم آمد . اما امروز نه حس قلم فرسایی دارم نه راست اش را بخواهید حوصله ی نوشتن را . افکارم گنگ و دور اند و دلم انگار که عاریه باشد در کنج سینه ام و تا میتواند محکم میکوبد به سلول استخوانی اش تا راه فراری بیابد از زندان تن منی که سخت بدرد اش می آورم و او دیگر طاقت اش طاق شده . در وجود هر زن ...دختری پنهان است این دخترک... نه خواهد دید... نه خواهد خواست. فقط هست طفلک این دختر بالغ نشد.. عاشق نشد... سیر شد از دنیا و پیر میخواستم از چه بنویسم را یادم رفت انگار !!!شاید هم درست نوشتم نمیدانم . ولی بازی سرنوشتم را هرگز فراموش نخواهم کرد
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۷/۰۱ ساعت 11:41
برچسب ها:
![]()
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|