تو نیامده بودی که جای خالیت را پر کنی
آمده بودی ببینی من با جای خالیت چه می کنم . . .
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟
گاه می اندیشم...چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشمهمین مرا بس که کوچه ای باشد و باران
وخدایی که زلال تر از باران است
به صـــدایت که معتاد شُـــدم
رفتـ
حــآلا هر روز
خــآطره تـــــزریق مکُنـــم .
یادت هست ؟
گاهی زندگی را از چهارچوب نگاه تو می دیدم ،!
چه زیبا بود دنیای پیش چشمانت ...
روزگارانی داشتیم ،
زیبا ، شیرین و گاهی هم تلخ !
حسرت هیچ کدام را نمی خورم ،
جز آن شب بارانی
که حسابش از کل زندگیمان جداست .
وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش...
به لبخند بین حرف هایش..
به سبک ادای کلماتش،
به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..
به چشم هاش خیره شو..
دستهایش را به حافظه ات بسپار...
گاهی آدم ها انقد سریع میروند،که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت
میگذارند
در من
خون جریان ندارد !
تمامَـم ،
جبر ِ یخ زده ایست
به نام ِ زندگی
یادت باشد
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش...
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشههایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت.....
گاهـــی میبینـــی دور و بـــرت هیچکــــس نیـــست
هیـــچکـــس
شـایــد شــونــه هــای دشمنـــت
بهتـــریــن پنــاهـــت بـــاشـــه ...!
دلـتـنـگـی…؟ حـاضـر √
تـنـهـایـی…؟ حـاضـر √
غـــم…؟ حـاضـر √
جــدایـی…؟ حـاضـر √
عــشـــق…؟
بـلـنـدتـر مـیـخـونـم، عـــشـــق…؟ غـایـــــــب ×
بـاز هـم نـیـامـده..؟
غــیــبـتـش خـیـلـی وقـتـه از حـدِ مـجـاز گـذشـتـه..
مـیـلـیـاردهـا ضـربـدر کـنـارِ اسـمِ زیـبـاش خـورده .. امـــّــا..
امــــّـــا … نـمـیـشـه اِخــــراجــش کــــرد
دلـتـنـگـم.. مـثـلِ مـاه کـه بـدونِ نـیـمـه اش هـر شـب لاغـرتـر مـیشـود…
باران که گذشت دلم پرواز می خواهد… دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد… دلم آواز می خواهد… دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد… دلم بی رنگ و بی روح است… دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد… "
نـــــفــــــرین بــــر دو چـــیز…!!!
لـــحظـه ی آشــنایی…
و…
لـــحـظـه ی جــدایــی…………؟؟!!!
“دستانت” در “دستانم” . . .
اشکانم جاری . . .
سرمای دستانم در گرمی دستانت محو . . .
و “دلم” . . .
ارامتر از قبل . . .
عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی
عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه: باعث می شی قلب من به ضربان بیفته
عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی
عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه: دوستت دارم