همه فانیند و او باقیست سالی گذشت و ندیدیم لبخند رویش... گذشت ایام نیز نتوانست دلهای پر از درد و رنج ما را اندکی تسکین دهد. یکسال دیگراز پرواز معصومانه اش گذشت و این سال ها را با یاد و بی حضورش چه تلخ و مبهوت به پایان بردیمو در فراقش چه خونها که از دل چکید و چه اشکها که بر رخ دوید. بعد از تو گریه گریه....فقط گریه ماند و من در اشکهای هر شبه ی خود شناورم بار عظیم این غم جانسوز را بر دوش کدامین سنگ صبور بیاویزیم که اینگونه در یک روز پاییزی مملو از سکوت شامگاهان با عطر خدا درآمیختو در دست فرشتگان بر بال آسمان نشست! رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند... و ما اینک چهارمین سالگرد غروب خورشید زندگیمان مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت را به سوگ می نشینیم بر سر مزارش رفته و با قرائت فاتحه ای خرسندش می کنیم. به سر خاک تو رفتم خط پاکش خواندم آه از این خط که نوشتند به پیشانی من! و او با همان سکوت معنی دار آشنایش به ما پاسخ خواهد گفت... او جاودانه شد و ما او را در قلبمان جاودانه جای داده ایم پدر جان یاد آن شبها که ما را شمع جان بودی میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت آقا که تا بودی صبور و مهربان بودی
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۷/۰۸ - ۰۰:۰۴
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.