|
ا*حمدی
(fahima )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
99 بازدید امروز: 46
توضیحات:
دستانش از شدت سرما یخ بسته بود
صورتش پراز گرد و خاک بود از نگاهش میشد سوزش پینه ی دستانش را فهمید ولی دم نمیزد فقط نگاهی به من کرد و لحظاتی بعد سکوت خانه را شکست با بغض گفت: "دخترم نگران شهریه دانشگاه نباش .بشین فقط درس بخون که بابایی رو سر افراز کنی" سرشان را برگرداند که اشک را در چشمانش نبینم و در را باز کرد و رفت.... ""فدای تموم پدرای زحمت کش دنیا بشم.عاشقتونم"
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۳/۰۲ ساعت 12:11
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (2)
|