این کشیش، خود را شبیه به یک شخص فقیر و بیخانمان با لباسهای ژولیده در میآورد و روزی که قرار بوده اسمش بعنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزارنفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا میرود...
خودش ماجرا رو اینطور تعریف میکند:
نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم،
به خیلیها سلام کردم اما فقط ۳ نفر از این همه جمعیت جواب سلام من را دادند...به خیلیها گفتم، گرسنه هستم اما هیچکس حاضر نشد یک دلار به من کمک کند...سپس وقتی رفتم توی ردیف جلو بشینم، انتظامات کلیسا از من خواست که از آنجا بلند شوم و به عقب برگردم....
به هر حال وقتی شبان کلیسا اسم کشیش جدید رو اعلام میکند، تمام کلیسا شروع به کف زدن میکنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند میشود و با همین قیافه به جلوی کلیسا دعوت میشود...مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم میکنند،و این مرد سخنانش رو با خواندن بخشی از انجیل متی باب ۲۵ آیات۳۱ تا ۴۶ آغاز میکند:
گرسنه بودم، غذا دادید...تشنه بودم، آب دادید...
مریض بودم به عیادتم آمدید...!!!خیلیها به کلیسا میروند،
اما شاگرد و پیرو راستین عیسی مسیح نیستند...
خدا به دنبال جمعیت نیست
خدا به دنبال دستی هست که کمک میکند
قلبی که محبت میکند چشمی که برای دیگران نگران است
و پایی که برای ناتوانان برداشته میشود...