بادبادکباز (به انگلیسی: The Kite Runner) نخستین اثر منتشرشده خالد حسینی،رمانی به زبان انگلیسی است. این رمان نخستین اثر یک نویسنده افغان به زبان انگلیسی محسوب میشود.
داستان از زبان امیر روایت میشود، امیر یک نویسنده اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستان میشود؛ افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سختترین دوران تاریخ چند هزار سالهاش را سپری میکند و به بهانه این سفر به افغانستان امیر داستان زندگیاش را تعریف میکند.

نگاهی به کتاب :
روزی که خالد حسینی "بادبادک باز" را نوشت شاید فکر نمیکرد که این کتاب به یکی از پرفروشترین کتابهای وقت تبدیل شده و ادبیات افغانستان در دنیای غرب چنان مورد توجه قرار گیرد. در اولین حضور عمومی خالد حسینی با کتابش، تنها یک نفر در کالیفرنیا تقاضای کتاب با امضا نویسنده را از کرد و این موضوع هیچ تناقضی با توقع نویسنده افغان نداشت. تناقض از زمانی آغاز شد که دهان به دهان و محفل به محفل نام کتاب زمزمه شد و به فروش رسید، بهطوریکه تاکنون بالغ بر 2.5 میلیون جلد فروش داشته و این نویسنده به نقاط مختلف آمریکا و غرب برای دیدار با طرفدارانش دعوت شده است. در حال حاضر این نویسنده افغان یکی از مشهورترین چهرههای ادبی –فرهنگی منطقه فارسی زبانان است.
بادبادکباز قصه پسری بنام امیر از خانوادههای متمول افغانستان است که به عنوان یکی از آخرین نسلهایی که در آرامش و خارج و از جنگ و خونریزی متولد میشود به روایت زندگی خود میپردازد. امیر در دهه 60 در زمان حکومت پادشاهی افغانستان متولد میشود و با پسر پیشخدمتشان حسن دوران کودکی سرشار از نشاط و شیطنتهای کودکانه را میگذراند. پدر امیر از افراد متمول و محترم کابل بوده و همیشه به عنوان تکیهگاهی برای امیر است. توجه بیش از حد پدر امیر به حسن مورد حسادت و کینه امیر قرار گرفته بهطوریکه رابطه صمیمی و دوست داشتنی حسن نسبت به امیر یکطرفه میشود. تا اینکه بر اساس حادثه ایی امیر با بزدلی به حسن که همیشه حامی و نجاتدهنده او بوده است کمک نکرده و رابطه امیر و حسن بطور کامل به هم میخورد. این موضوع برای همیشه در وجدان امیر بعنوان یک گناه نابخشودنی سنگینی میکند. در همین میان در اواسط دهه 70 میلادی روسها به افغانستان حمله کرده و آتش جنگ و کشتار را بوجود میآورند.
در نگاه اول باد بادک باز یک قصه بسیار پر کشش از مفاهیم بزرگ انسانی مانند عشق، گناه، ترس و شجاعت و سنگینی وجدان است. مفاهیمی که صرفن با رستگاری به پایان میرسند.نویسنده سعی میکند تمام جریانات سیاسی و نزاع و خونریزیهای وطنش را از دیدی خارج از سیاست نگریسته و به انتقاد از آنها بپردازد. کتاب را میتوان به چهار بخش تقسیم نمود. بخش اول دوران کودکی امیر تا خروج از کابل، بخش دوم حضور در آمریکا، بخش سوم بازگشت مجدد به کابل و بخش آخر بردن سهراب به آمریکا.
بخش سوم داستان او یعنی بازگشت مجدد امیر به افغانستان که دلخراشترین بخش داستان است و به جنایات طالبان بهنام دین اسلام میپردازد را می توان تاثیرگذارترین بخش کتاب دانست. بخشی که نکته بسیار ظریفی نویسنده در آن گنجانده است. امیر با پدری که چندان عقاید مذهبی ندارد بزرگ میشود و خود را چندان پایبند عقاید مذهبی نمیداند. بازگشتش به کابل و دیدن رفتار طالبان با مردم به نام دین او را بیشتر از عقاید مذهبی میراند ولی در همین بین در یکی از سختترین لحظات زندگیش و زمانیکه مستاصل و نامید از یافتن سهراب در پاکستان است، به اقامه نماز میپردازد و تا پایان داستان به عنوان فردی مسلمان میماند. این دو رفتار در کنار دیگر که سرشار از هوش نویسنده است بیان کاملی از موقعیت آن زمان مردم افغانستان است.
خالد حسینی در روایت داستان خود از بیان تلخترین موضوعات نیز پر هیز نمیکند. او تلخترین رویداد در افغانستان را تجاوز به شخص و حریم شخصی میداند. این تجاوز که بهصورت استعاری با تجاوز آصف به حسن و بعد ها پسرش سهراب روایت می شود، به ترسناکترین کابوس امیر تبدیل شده است. این کابوس تا زمان رستگاری امیر با او همراه است؛ تجاوز به حریم انسان بودن. نویسنده نشان میدهد در افغانستان قانون همیشگی حکم میکند. ظالم تا میتواند ظلم میکند. ظالم حریم نمیشناسد، تجاوز می کند، و تلخ اینکه این عادت چنان فراگیر شده است که گاهی انسانهای خوب افغان نیز مجبور به تبعیت از این قوانین هستند. پدر امیر به همسر علی پیشخدمتش تجاوز کرده و به علی خیانت میکند و علی هیچ نمی گوید، امیر در برگردان دروغین شعرهای فردوسی برای حسن و آزار او از هیچ کوششی فرو گذاری نمی کند ولی حسن همیشه حامی و دوستدار اوست، علی همیشه پشت و حامی و خدمتگزار آقا است. نمیدانم از خصوصیات مثبت افغانهاست یا ....
فروش بیش از 2.5 میلیون نسخه از یک نویسنده ناشناخته افغانی در آمریکا شگفت انگیز و البته تاملبرانگیز است.
بعد از حادثه 11 سپتامبر و راهی شدن ارتش امریکا به خاک افغانستان، این کتاب در مهر تائیدی برای مرمانی که فرزندان سرباز خود را از دست داده بودند و همچنین در رفع عذاب وجدان از این حمله موثر بوده است.
نکته قابل تامل دیگر این است که تلخیهای کتاب برای یک افغانی از خانواده متمول است. زمانی رویدادهای کتاب دردناک تر می شود که بدانیم آسیبی که طبقه متمول افغانها از جنایت سه دهه اخیر افغانستان خورده اند در برابر قشر ضعیف افغانها بسیار ناچیز است. نویسنده سعی میکند این موضوع را با اقامت یک شبه امیر در خانه وحید و نوع زل زدنهای سه فرزند وحید به دستان امیر موقع خوردن غذا و یا یکی از دردناکترین بخشهای کتاب زمانیکه مدیر یتیم خانه اشاره میکند برای رفع گرسنگی بچههای یتیم مجبور است هر از گاهی یکی از دختر بچهها و یا پسر بچه ها را برای خوشگذرانی به یکی از افراد طالبان (آصف) بفروشد بیشتر نمود مییابد..
.....
فیلمی با همین نام به کارگردانی مارک فورستر است که در سال ۲۰۰۷ نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
هرچند بخش عمده داستان فیلم در افغانستان روی میدهد، با این حال فیلمبرداری این قسمتها بدلیل ملاحظات امنیتی در خارج افغانستان و در شهرکاشغر چین انجام شدهاست. بیشتر دیالوگهای فیلم به فارسی دری و قسمتهای کوتاهی از آن نیز به زبان انگلیسی است. بازیگران خردسال این فیلم همگی بومی هستند ولی بازیگران بزرگسال مجبور بودند در جریان فیلم برداری تحت آموزش فارسی دری قرار گیرند. پخش عمومی و فروشدیویدی آن در سراسر افغانستان به علّت وجود صحنه تجاوز جنسی در فیلم و برجسته نمودن اختلافات قومی توسط دولت مرکزی افغانستان توقیف شدهاست.[۱]

بریده ای از کتاب :
توی افغانستان کودک زیاده اما کودکی نه !
در باره کتاب از اینجا کاملتر بخوانید.
http://www.neema.blogfa.com/post-92.aspx
منابع :
http://fa.wikipedia.org/wiki
http://www.neema.blogfa.com/post-92.aspx