فراموش کردم
رتبه کلی: 1865


درباره من
آلما هئیوا. (fariba-t )    

درخت زندگی

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۲۰ ساعت 21:19 بازدید کل: 163 بازدید امروز: 162
 

 ای انسانها کجا بودید  زمانی که شالوده زمین را بنیاد نهادم؟

زمانی که ستارگان  صبحدم با یکدیگر آواز میخواندند،

و تمام فرشتگان خدا ندای خوشحالی سر دادند؟

(ایوب 7_4:38)

 

قلب بشر در گذر زندگی ندای دو راه را شنید.

راه ذات و فطرت

راه بخشایش و رحمت

باید یکی را برای پیروی انتخاب کنی

بخشایش (خود عالی) به دنبال خوشنودی خود نیست

او کم اهمیت بودن،فراموش شدن و محبوب نبودن را قبول کرده

اون دشنام  و زخم زبانها را قبول کرده

فطرت (خود ذاتی) فقط میخواهد خود را  خشنود کند

دیگران را هم مجبور میکند  که او  را  خشنود کنند

دوست دارد که به آنها حکمرانی کند

تا راه اورا در پیش بگیرند

دلایلی برای ناراحت بودن پیدا خواهد شد

وقتی تمام دنیا در  اطرافش میدرخشند

وعشق،در میان همه ی اینها لبخند میزند

 درخت زندگی

فیلم درخت زندگی از متفاوت ترینهای زندگی ام بود.هیجانش در عین سکون بیداد میکرد.

در این مطلب تنها میخواهم شرح کوتاهی از ماجرای فیلم و هدف و نتیجه اش را درج کنم.امیدوارم که  بپسندید

فیلم را ترنس مالیک کارگردانی کرده و بازیگران اصلی اش براد پیت،جسیکا چاستین و شان  پن هستند..

داستان فیلم یک خانواده پنج نفری در ده 1950 را نشان می دهد، خانم و آقای اوبراین با سه فرزند پسر،که بزرگترینشان جک  نام دارد.

پدر خانواده فردی سخت گیر و منضبط و مادر عاشق و دلسوز است.زن و شوهری با دو دید متفاوت و برخورد متفاوت با فرزندانشان.اما هر دو فرزندانشان را دوست دارند

ابتدای فیلم سالهای سپری شده از آن دوران را نشان میدهد.جک بزرگ شده و کاری مدیریتی دارد،متاهل است. او با زندگی و دنیا سوال و جواب هایی دارد.یکی از برادرانش را  سالها قبل در سن 19 سالگی از دست داده (برادر 19 ساله بوده) ، در میان دو قطب مختلف بزرگ شده و اکنون در سنین میانسالی نمی  تواند  عدم توازن های این دنیا را بپذیرد و علتش را نمی داند.با همسر و کارش رابطه ی خوبی ندارد و از ساختمانها و مادیات و انسانهای فراموشکار ارتباط  گنگ و آزار دهنده ای دارد.

گویی درک کرده که چیزی کم است.چیزی که در گذشته باید میدانست اما نداسته آن را سپری کرده و اینک ،امروز از ندانستن آن اذیت میشود، و کم می آورد.

به مادرش می اندیشد که چگونه توانست غم مرگ برادرش را تحمل کند.

مادر همیشه برای او یک شخصیت متفاوت جلوه کرده است.

نهایتا دست از کار کشیده و گویی ازطریق مادرش با خداوند صحبت میکند.مادرش با خدا صحبت میکند و از او کمک میخواهد

خداوند دعای مادر را میپذیرد و جک را در زمان و در قدرتش سیر میدهد.او را از تشکیل کهکشانها میگذراند،از موجودان تک سلولی و آغازیان... از زندگی زبر آب و دایناسورها و نهایتا او را به گذشته بر میگرداند.به قبل از تولدش ، به ازدواج  پدر و مادر و حاملگی مادرش و نهایتا او برمیگردد به  دوران کودکی اش..

ابتدای فیلم سرشار از صحنه های  جذاب ، و در حباب اندیشه های  بشری جایگاه جداگانه ای دارد.

درخت زندگی 2

 

جک در دوران کودکی و نوجوانی  از پدرش ناراضی بوده ، و این نارضایت  هم به دلیل اخلاق نا مناسب و فرمانده مآب پدرش در او ایجاد شده بود. پدرش میخواسته  خود موسیقیدان شود اما نتوانسته بنابراین نتوانستن ها را برای فرزندانش نمیخواهد.آنها را  منضبط و سخت بار می آورد.

اما مادر سرشار از محبت  است، و به خاطر همین جک بیشتر اذیت میشود تا میبیند مادرش در اختیار همچنین مردی است.

برادرانش را دوست میداشت و روزش را با آنها سپری میکرد.

اما وقتی پدرش به مسافرت میرود هر سه پسر به اندازه ای خوشحال میشوند که تصور میکنند به آزادی رسیده اند.

نارضایتی از پدرش به اندازه ای بیشتر میشود که به او میگوید :

" اینجا خونه تویه ، هر وقت خواستی میتونی منو بندازی بیرون ، تو دلت میخواد منو بکشی "

زمانی که یکی از بچه های همسایه در آب افتاد و غرق شد و تلاش  پدرش(پدر جک) نتوانست او را نجات دهد با خود میگفت :

"  گذاشتی یه پسربچه بمیره ، میتونست طور دیگه ای بشه ، چرا من نباید آدم خوبی  باشم ... اگر تو نیستی "

بنا براین نسبت به پدرش بی اعتماد تر میشود.

در او کنجکاوی نسبت به خدا وجود دارد :

" تو کجا زندگی میکنی  ؟ داری منو میبینی ؟ میخوام بدونم تو چی هستی . میخوام بدونم تو چی میبینی " . 

جک همه ی اینها را میگذراند ،زندگی اش را ،خاطراتش را، تولدش،کودکی اش را و دوباره همه ی تضاد هایش را میبیند ، از دوباره زندگی میکند  و گذشته را برای خود باز میتاباند، چیزی که برای هر کسی صورت نمیگیرد تا اینکه در انتها زمانی که پدرش از کار برکنار شد و آنها برای کار تازه او مجبور به ترک خانه و محل زندگی خود شدند ، او جواب  سوال و سرگردانی چندین ساله اش را میابد ، که فقدان عشق است.و به این نتیجه می رسد که :

تنها راه خوشبخت بودن عشق است

اگر عشق نورزی

زندگی ات در چشم به هم زدن میگذرد

خوبی کن

حیرت زده باش

امیدوار باش

برمیگردد به زمان حال و در حالتی عجیب بردادرانش و پدر و مادرش را در همان سن و سال دهه ی  50 در کنار ساحلی میبیند.

برادر مرده اش را در همان سن و سال کودکی میبیند و او را بغل میکند،پدر ش هم برادرش را بغل میکند

و مادرش را میبیند که متفاوت از انها او را در آغوش کشیده و همراه با فرشتگان به خدا میسپارد.

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۹/۲۰ - ۲۱:۱۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)