آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری خورشید، چهها میبینی
...
شهریارا! اگر آیین محبت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشتآیینی
... تاریخ درج: ۹۶/۰۱/۲۲ - ۰۱:۵۳( 0 نظر , 192
بازدید )
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع ... تاریخ درج: ۹۶/۰۱/۲۲ - ۰۱:۵۱( 0 نظر , 202
بازدید )
باز آ ببین در حیرتم بشکن سکوت خلوتمچون لاله تنها ببین بر چهره داغ حسرتمای روی تو آیینه ام عشقت غم دیرینه امباز آ چو گل در این بهار سر را بنه بر سینه ام... تاریخ درج: ۹۶/۰۱/۱۳ - ۰۱:۱۹( 0 نظر , 184
بازدید )