شبی با بید میرقصم، شبی با باد میجنگم
که چون شببو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد
و الّا من چو میبا مست و هشیار یکرنگم
شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم
“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم

عاشقت خواهم ماند…………..بی آنکه بدانی.
دوستت خواهم داشت …………….بی آنکه بگویم.
درد دل خواهم گفت…………بی هیچ کلامی.
گوش خواهم داد ………………..بی هیچ سخنی.
در آغوشت خواهم گریست…….بی آنکه حس کنی.
در تو ذوب خواهم شد ………..بی هیچ حرارتی.
دوست دارم {م} عزیزم