خیال

خیال

نمیدونم از کجا شروع کنم داره بارون میاد زیر بارون رفتن وخیلی دوست دارم .

خیس شدن تنهایی زیر بارون خیلی خوبه قدم زدن با خاطرات بدون داشتن چتر

خاطرات کسی که می گفت :خیس شدن زیر بارون وبا هیچ چیز این دنیا عوض

نمی کنم.

ولی الان پشت پنجره خونش ایستاده وبا یه فنجون چای داره به قطره های بارون

نگاه میکنه ومن سرگردان به دنبال خاطرات گذشته تموم کوچه ها رو قدم می زنم

خیلی جالبه قطره های اشکم با قطره های بارون هماهنگ شده ......

دارم میرم تا ببینم اخرین خاطرم کجاست .

ابر ها هم دارند همراهیم می کنند انگار که میدونند درد من چیه ....به دون این که بدونم چقدر اومدم دارم ادامه میدم هر چی میگردم اخرین خاطره ای که داشتیم وپیدا نمی کنم .

اخرین باری که باهم قدم میزدیم یادش بخیر بارون میومد نفهمیدم چیشد یادته سر یه چیز خیلی کوچیک با هام قهر کردی .

پیش خودم گفتم اشکال نداره فردا اشتی میکنیم ولی نمیدونستم همش بهونه بود

خجالت می کشیدی بگی با یه بچه پولدار دوست شدی اره همونی که الان تو خونه اش

هستی.....

امروز می خوام اینقدر برم تا کم بیارم اگه بارونم بند بیاد دلم به بارونی که از چشم هام

میاد خوش برام فرقی نمی کنه  دیگه خسته شدم ازبس تو خیالم باهات حرف زدم .

می خوام خودم باشم خودم ..........