فکر می کردم تنهایی یعنی …
من …
سکوت …
پنجره های خاک گرفته …
اتاق خالی از تو …
نمیدانستم سنگینی اش بیشتر می شود در ازدحام ادم ها...
میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …
یک پیاده رو تقریبا خلوت:
یک مرد، یک زن، یک زوج؛ خوشبختیشان پای خودشان!
یک مرد، یک مرد، یک شراکت؛ سود و ضرررش پای خودشان!
یک زن، یک زن، یک رفاقت؛ معرفت و اعتمادشان پای خودشان!
و انتهای پیاده رو …
یک من، یک تنهایی، یک رنج؛ آخر و عاقبتش پای تو
درد یعنی . . درد یعنی من .
خوب گوشاتو وا کن ببین چــــی میگم:
میگم و میخندم اما لـــــــاس نمیزنم
مودبانه و بالحن خوب جوابتو میدم اما تیـکـــــ نمیخورم
گرم و صمیمی هستم اما هــــــــرزه نیستم
...تــــــــنهام...
...ساکتــــــم...
هیچـــــــی نیستم
حتی اونقدرم نیستم که عاشـــــــقم بشی!
ولی اینو بدون کــــــــه
من یه دختر ساده ام
ســــــــــاده
.
من بی تو .
بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه…
محکم بغلت کنه…
بذاره اشک بریزی راحت شی….
بعد آروم تو گوشت بگه: ” دیوونه من که باهاتم
دیدن عکست تمام سهم من است
از تـــــــــــــــــــــو
ان را هم جیره بندی کرده ام
تا مبادا
توقعش زیاد شود
دل است دیگر
ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!!
نبودن هایت انقدر زیاد شده اند
که هر غریبه ای را شبیه تو می بینم
نمیدانم غریبه ها تو شده اند
یا تو غریــــــــــــــــــــــــــبه!!!