گر درختی از خزان بی برگ شد
یا کرخت از سورت سرمای سخت
هست امیدی که ابر فرودین
برگ ها رویاندش از فر بخت
بر درخت زنده بی برگی چه غم
وای بر احوال برگ بی درخت...
شفیعی کدکنی
بلبل از فـراق، روی گـل، نـعـره بـر کشید
گل چو عاشقان، ز قلب تن، جامه بردرید
در چـمـن فتاده غلغلی، پـای هر گلـی، ز بلبلی، لاله چـون دمید
دست باغبان، شکسته بادا، که از ستم، گل مرا، نو رسیده چید
به گوش گل، بلبل، خوش زد این نوا
چـو دست گلچینش، کـرد از او جـدا
دل از تو من، برکندم به چـاه غم افکندم بریـده شـد پـیـودنم
جـفـای گلچین دیدم ز دست غم نالیدم چو غنچه تا خندیدم
چـو لالــه از کــف، مــده قـــدح یـــارا
چـو مــهــلـتی از فــلــک بـــود مــا را
کـیـن دوران سـپـهـر، چـرخ بـوقلمون
صدها چون من و تو، کرده خار و زبون
رو در میـخانه، پندی فـرزانه، گیر از پیـمانه، در هـر گـردش آن
بنشین پای در، دلبر در یا زد، بلبلی افکند، برخیز از سر جان
بـه دل ز دسـت نـگـار، گـر غـمـی داری
چه خلوتی جان فزا، چه همدمی داری
ســالــک خــوش بــاش، عـالـمـی داری
ســالــک خــوش بــاش، عـالـمـی داری
آواز:سالار عقیلی
پیانو:حریر شریعت زاده