باران تند پاییز و پیراهن خیس تنم که برای رسیدن به آغوش تو، از بند تنِ من،دل نمی کَند و ستاره ها و هر چیزی که در آسمان است، نشانیِ تو را دارد ! وقتی در مسیر یک ستاره گفتی دورتر از آسمان نمی روی ! تو رفتی و این من و این چشمهای خسته و این پاییز پی از راز بارانی بردیم که انگار از تماشای کسوف می آید! خوب می دانم اما،اگر روزی حوصله پاییز سر رفت و زمستان،پسِ پاییز شال و کلاه کرد، چشمهای من خسته تر از آن خواهند بود که آفتاب روزهای بعدِ کسوف را تماشا کنند! حتی اگر برایم دست تکان دهد و به یک گفتگوی عاشقانه در یک خلوت دنج دعوتم کند!
بهمن ماه 92
فریفته
باز فریفته ی بازی کودکی شدم!
من چشم گذاشتم
و تو قایم شدی
حالا سالهاست،من در پی تو،
در خود گمم!
فروردین ماه 91
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۱۲/۰۹ - ۰۴:۵۱
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.