اینگونه است که از گذشته های دور فریفته قصه ها شده ام کسی می گوید از آغاز و من شیفته سرا پا گوش می شوم گوئی کودک که بودم مادرم نخوانده بود شبی در گوشم
قصه ای تا به خواب روم و من تا که نامی از قصه می آید داستانی در کتابی... قصه ای از رادیو... شیفته و فریفته ومات زده سراپا گوش می شوم و اینگونه است که زندگی ام لبریز قصه هاست قصه ها و قصه ها سفر ها و فریب ها و خنده ها و گریه ها آنچه دست نایافتنی ست و آنچه تنها در رویا ها اتفاق می افتد زیستن در دامن تنگ کوچه های نا شناس رفتن به ماورا ء و زیستن در آنچنان نا ممکن هائی که تنها در کتاب ها شعر ها ترانه ها و بر سنگفرش شهر های قدیمی اتفاق می افتد.
کوتاه از ...
ابهام
چگونه می شود گویا تر از این ابهام ترا سرود و نوشت
پیام
پیامی نبود
از خواب که بیدار شدم ، خیال کردم شب را برداشته اند یک آن .
پرواز
با کلاغ که آخرش را نمی بیند نمی پرد ، کبوتر
زندگی
مرا که پیدا می کند مرگ تومی آیی زندگی !
اشتباه
سرما که می بارد ، برف که می وزد ، تو کجا هستی ؟ در تاریخچه ی زمستان من اشتباهی مرده ام
تلنگر
اغراق نمی کند شاعر کم نیست تلنگر مورچه تا ، شعرهایش تلخ شود
باران
باران دلسوزِ آدم ها نیست وگرنه افقی می بارید تا هیچ چتری جلودارش نباشد!
باران
باران گرفته بود صدای چرخ ماشین ها بر آسفالت خیس بر چرتم ترک می اندازند. مرا با آغوشت بپوشان مبادا خواب هایم نور ببینند!
واژه
شاعران تمام می شوند اگر چشمهایت واژه نپاشند ...
عابر پیاده
زنبیل پیرزن سنگینی جوانی من است با هم عبور می کنیم آهسته از روی خط عبور عابر پیاده ...
راستگویی
فریب راستگویی مرا نخور اگر کاری به کار هیچ کس ندارم. اینجا کلاه ترا بادهای بی صاحب می برند
مجهول مثل یک حس مجهول فرق تو با دیگران این بود که با همه فرق می کردی...
.
.
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۸۹/۰۸/۲۵ - ۲۲:۱۷
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.