قطار مى رود تو مى روى تمام ایستگاه مى رود و من چقدر ساده ام که سال هاى سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده هاى ایستگاه رفته تکیه داده ام
و شعری آزاد تقدیم شده به " قیصر امین پور"
چه ساده از كنار هم عبور میكنیم
و خاطرات رفته را مرور میكنیم
چه ساده دست ناگزیر مرگ روی شانههای ما كشیده میشود
دوشنبههای مختصر، سهشنبههای خوفناك ،
و انتظار و حسرت همیشگی
برای آن نگاههای پشت مه ،
امیدها و دستهای رفته زیر خاك ،
و روزهای رفتهای كه رفتهرفته كمشمار میشوند
در امتداد پنجره
در انحنای كوچهها
تو میروی
قطار میرود
تمام ایستگاه...
بر سرم خراب میشود!
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۸۹/۰۹/۰۳ - ۲۱:۲۳
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.