فراموش کردم
رتبه کلی: 765


درباره من
_____________________

عــمـــاد

17 ســــاله

ساکـــن ایلام

کـــــــورد

Not single

اسفندیـــــم پس هر کاری از من ممکنه

_____________________

خـــــــارج از چارچوب

به تموم بد خواهــــام یه چیزی میخواستم تقدیم کنم

انگشت وسط

. i .





...FREDRICK... (fomas021 )    
   
عنوان: گریه اعزراییل - توضیحاتو بخون اگه می ارزید لایکرو هم بزن
گریه اعزراییل - توضیحاتو بخون اگه می ارزید لایکرو هم بزن
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 319 بازدید امروز: 315

این تصویر توسط جلال علی اصغری بررسی شده است.
توضیحات:
ازعزرائیل پرسیدند
تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بار خندیدم،
یک بار گریه کردم
ویک بار ترسیدم.
.خنده ام زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،او را درکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
گریه امزمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود.. منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم..ترسمزمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوند فرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود..
به اشتراک بگذارید!
 
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۵/۲۳ ساعت 01:47
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)