فراموش کردم
رتبه کلی: 1430


درباره من
سلام:
من قادر مددی هستم
متولد یکی از روزای سرده زمستونم میشه گفت: 1365/11/15 که اوج بمبارون تو میانه بود .
عضویتها:
-عضو انجمن شعره نو کشوری .....
-عضو و سر پرست تیم سازه های بتنی.....
-عضو و سر پرست تیم سازه های ماکارونی.....
-معاونت انجمن گروه عمران ذانشگاه آزاذ میانه.....
-عضو و سرپرست اسبق تیمهایه تحقیقاتی ذانشگاه ذارالفنون قزوین.....

****(بنیانگذار تیمهای سازه های ماکارونی وبتن در دانشگاه آزاذ واحد میانه)****
-سر پرستی یک ذوره تیمهای ذانشگاه عین القضات ذر سازهایه ماکارونی.....
و......................
-با مقامهای گوناگون و راه یابی به دور دوم مسابقات بین المللی بتن
-با ثبت رکوردهای مختلف
همرو دوس دارم عاشق همشهریامم و خاک ریر پاشونم به قول بچه ها گفتنی خدا 20 میانه19"

رشته مهندسی عمران می خونم ترم 8 هستم تو دانشگاه آزاد میانه البته قبلا قزوین بودم به خاطر کارم انتقالی گرفتم.

دریا رو دوس دارم ساحلشو بیشتر.
جنگلو دوس دارم درختاشو بیشتر.

همرو همه چیزو دوس دارم و غروری در من نیس که کسی بشکندش. یه روز اومدم یه روزم قراره برم .

هر کی هر سوالی از سازه های ماکارونی و مسابقات بتن داره بپرسه میتونم کمکش کنم تا جایی که ازم بر میاد دریق نمیکنم.

بازم ممنون که درباریه منمو خوندی و به پروفایلم سر زدی.

مرسی دوست خوبم......
III civil Engineer III (ghader-madadi )    

........

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۴/۲۹ ساعت 00:52 بازدید کل: 238 بازدید امروز: 122
 

  ///

 

یه روز یه دختره یه پسره را تو خیابون میبینه و عاشقش میشه به هر دری میزنه که با پسره دوست میشه پسره اولش عشقشا باور نمیکنه ولی بعدها پسره هم دل میده به دختره خلاصه سالها میگذره و این دو با هم بزرگ میشند پسره یه روز به دختره میگه اگه من مردم چیکار میکنی دختره اشک تو چشماش جمع میشه و با مکس زیاد میگه خدا نکنه منم میمیرم بعد دختره میگه اگه من مردم تو چیکار میکنی پسره جواب نمیده خلاصه میگذره پسره یه فکری به سرش میزنه و با کمک دوستان و خانواده صحنه سازی مرگ پسره را میکنند خلاصه پسره را خاک میکنند و بعد همه که از سر خاکش رفتند دختره با یه شاخه روز قرمز میاد میندازه و میره پسره پشت درخت داشته نگاهش میکرده بعد چند روز خبر میرسه که دختره با یه پسر دیگه دوست شده پسره دلش میشکنه وغم گین بوده که دست زمونه میخوره و دختره میمیره خاکش میکنند و بعد از اینکه همه رفتند پسره با یه دسته روز سفید میاد سر مزارش و میگه یادته گفتی اگه من بمیرم تو چیکار میکنی و من چیزی جوابت ندادم حالا وقت جوابه این کارا میکنم این روزای سفیدا با خون خودم قرمز میکنم منم کنارت میمیرم 

 

این مطلب توسط رضا رضازاده بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۰۵/۰۵ - ۱۸:۳۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)