مکانیسمهای دفاعی اولیه...
دوپارهسازی: من بد هستم، پس تو خوبی
نیازمندی: وابستگی بیش از اندازه به دیگری
واپسروی: بازگشت به رفتارهای مراحل قبلی رشدی و انجام رفتارهای غیربالغانه
جسمیسازی: تبدیل احساسات ناخوشایند به ناراحتیها، دردها و بیماریهای جسمانی
سرکوب: دفن کردن ناهشیارانه احساس منفی
فرونشانی: وقتی سرکوب به صورت هشیارانه انجام گیرد، به آن فرونشانی گفته میشود
آرمانیسازی: اهمیت بیش از اندازه قایل شدن برای دیگران و خواستههایشان
همانندسازی: نشان دادن رفتار و خلقیات یک فرد دیگر، رفتاری که واقعا متعلق به خود فرد نیست
منفعل- پرخاشگری: پرخاشگری و حملههای پنهان و غیرمستقیم
تقلید: تقلید و پیروی از کسی که آشنا است
دلیلتراشی: آوردن دلیلهایی که درست نیستند، اما منطقی و قانعکنندهاند
گسستگی: مسخ شدن. گریز روانی از شرایط آسیبزا
درونیسازی: رو به باورها و افکار درونی خود آوردن
انکار: انکار این که چیزی اتفاق افتاده یا اصلا وجود دارد
سرزنشگری: تقصیر را به گردن دیگری انداختن
فرافکنی: نسبت دادن احساس و افکار خود به دیگری
هذیان: دروغ گفتن به خود و باور کردن آن
برونریزی: تبدیل احساسات به رفتار
پرخاشگری: حمله برای دفاع
همهچیزتوانی: باور به توانایی برای همه کار و فقدان هیچ ضعفی
خیالپردازی: رفتن به دنیاهای دیگر با خیالپردازی
انزوا: جدا شدن از احساسات خود
مکانیسمهای دفاعی پیچیده
اروتیکسازی: امنیت در روابط زناشویی
جابهجایی: انتقال احساسات و تکانههای اضطرابزا از یک شخص یا شی به فرد و یا شی امنتر و قابل پذیرشتر
برنامهریزی: امنیت در سازماندهی
کمالگرایی: باور به این که هرگز نباید دوباره شکست خورد
واکنش وارونه: انجام دادن کاری که دقیقا برعکس احساس واقعی درونی است
باطلسازی: تلاش برای جبران آنچه قبلا انجام شده است
نوعدوستی: پنهان شدن در پشت رفتارهای خوب و پسندیده
معنویسازی: همه چیز را خواسته الهی یا نیرویی برتر دانستن
توجیه عقلی: تبدیل کردن به مفاهیم امن و پذیرفتنی
بیارزشسازی: بیارزش کردن آنچه باعث ایجاد احساسات ناخوشایند میشود
بیاعتمادی: باور به این که هیچ چیز درست نیست
قدرت: تلاش برای کنترل کردن همه
شوخطبعی: منحرف کردن با استفاده از طنز و شوخی
والایش: تبدیل تمایلات و احساسات درونی به نقشی مقبول اجتماع، مانند هنر وجراحی
فردگرایی: به خود بالیدن و خود را به رخ کشیدن